Thursday, February 08, 2007

هنر در تبلیغات

نسخه کامل هنر در تبلیغات که در مجله عصر تبلیغات و بازاریابی چاپ شد
هنر در تبلیغات
امیر حسین شفقی
مجله عصر تبلیغات و بازاریابی جون 2005
تبلیغات در هر صورت خود به عنوان شکلی از ایجاد ارتباط هدفمند از دیربازموردتوجه تجاروسیاستمداران و صاحبان صنایع بوده است واهمیت ان روزافزون می باشد ومی دانیم که توان ایجاد ارتباط هدف مند خود هنراست .تبلیغات به عنوان یکی از متغیرهای قابل کنترل بازاریابی دارای دو وجه اساسی می باشد .وجه تجاری و وجه هنری.در بررسی وجه تجاری تبلیغات سازمانهای تبلیغاتی به عنوان مراکز مدیریتی و تجاری که در آنها بایستی تمام قواعد سازمانهای تجاری رعایت گردد وبا تهیه و تدارک چهارچوبهای مدیریتی وتقویت بینش استراتیک در بازار کنونی به کار پرداخت و رقابت نمودبررسی می گردند.در سطح استراتژیک وکلان مدیران شرکتهای تبلیغاتی با چهاروظیفه اصلی دست به گریبان می باشند که عبارتند از برنامه ریزی، سازماندهی ، رهبری و کنترل .اما در مقاله حاضر وجه هنری تبلیغات مورد بررسی مفهومی قرار می گیرد

آمیزش هنرو تبلیغات

وجه هنری تبلیغات مخابره انسان به انسان اطلاعات و پیام ا ست وباانکه بااحساسات انسان سروکاردارد و به وسیله احساسات انسان عمل می کند ودر واقع انتقال حسی است که از پیام وجود دارد, ارزشها را نیز میان انسانها مخابره می کند. به نظرمیرسد هنرمندی که مسئول هنری تبیغات تجاری ست اگربخواهد بازخور مناسب از مخاطب بگیرد ورفتار مصرفی مورد نظر را ایجاد نماید باید به اجتماع مردمی متوسل شود
مذهب و هنر و دانش همراهان و یاران همیشگی انسان در طول تاریخ بوده اند وهمواره چالش برای انسان زمانه خویش به وجود آورده اند و در طول تارخ ، بشر به هر چه بجز این سه مقوله پردا خته است ماندگاری خود را از دست داده است و تنها آنچه در این سه زمینه پرداخته شده است در مسیر تاریخ مانده است وهنر در این بین به واسطه اینکه دریچه ای به عالم لاهوت می گشاید وانسان هبوط کرده را از اینجا که هست به آنجا که باید باشد می برد،از حلاوت خاصی برخوردار بوده وبه زندگی در هر دوره تاریخی , عمق و آرامش و هماهنگی بخشیده است.در عصر ما نیز یکی از جلوه های ظهور هنر تبلیغات است
عمر هنر بیش از عمر تاریخ بشری ست وقدمت ان به دوره پارینه سنگی که به 40000 تا 10000 پیش ا ز میلاد مسیح مربوط می شود یعنی دوره ای که بشر به تدریج برای زندگی دسته جمعی و تشکیل اولین اجتماعات مهیا می شد و نخستین تجربیات را در ساخت ابزار و سلاحهای ابتدایی بدست می اورد.در اثار بجا مانده از ان دوران نقاشیها و کنده کاری هایی بر دیواره و سقف غارها بجا مانده که با استفاده از ابزارهای ابتدایی مانند دوده ذغال یا سوخته استخوان مخلوط با پیه جانوران و یا با رنگدانه های کانی همچون گل اخرا و خاک سرخ اجرا شده اند.از آثار بجا مانده از این دوران می توان به نقاشیهای غار آلتا میرا در اسپانیا و یا نقاشیهای غار لاسکو در فرانسه نام برد
عمر تبلیغات تجاری اما بصورت رسمی تر، به قرن 15 میلادی که دوران رستاخیز اروپا از جمود وسطا بود می رسد .درآن دوران شکلهای هدفمند تری از تبلیغات تجاری را می توان دید.در واقع نشانه یی که روی کالا ها حک می شد و اعلامیه های مصور و ساده و ابتدایی که بازرگانان توزیع می کردند و جارچیان این اعلامیه ها را در محل های پر رفت و آمد می خواندند خود نوعی از تبلیغات تجاری به حساب می اید
اما با وجود سابقه دیرینه ای که هنر و تبلیغات دارند بشر امروزبود که توانست پیوندی عمیق بین آنها برقرار نماید .با رشد بورژوازی در قرن 19 و20 تبلیغات از هنر،همانند مادری که کودک خود را شیر می دهد و می پروراند استفاده کرد وبا وام گرفتن از بستر هزاران ساله هنر رشد چشمگری نمود .تا جایی که حالا تصور تجارت و زندگی روزمره برای مردم جهان بدون تبلیغات امکان پذیرنمی باشد

درواقع بشرامروزوکسانیکه امروزه به تبلیغات تجاری می پردازند خوب می دانند که هنر محفل گرمی ست برای بیان فلسفه وبرای بیان عشق و برای بیان شادی و رنج وهیجان وعرصه مناسبی ست برای محک تئوریهای روانشناسی وجامعه شناسی وبازاریابی واقتصاد و شاید تنها مقوله ای باشد که در آن هر چه بخواهی یافت می شود.صاحبان صنایع و تئوریسین های تبلیغاتی می دانند که هنر آنقدر پهنه اش وسیع و درونش عمیق وتوانش رفیع و فضایش دلپذیر است که هر چه بجویی در آن می یابی و هر چه در آن بمانی عطش مند تر می شوی وهرچه بنوشی تشنه تر می شوی تا در آن ذوب گردی . می دانند هنر بهترین جولانگاه برای درک خویشتن وخودیابی و فروتنی و رشد انسانی ست وهیچ چیز به اندازه هنر نمی تواند به زندگی انسان عمق ببخشد و درک انسان را از زندگی عمیق و متعالی و پرمحتوا نماید.بشر امروز نیز خوب می داند چگونه ازاین همه قابلیت وزمینه استفاده کرده ودر جهت رشد تجارت بهره ببرد
شاید بتوان گفت از طرف دیگر، کمک متقابلی که تبلیغات به هنرکرد، این بود که آنرا بیشتر از گذشته وارد زندگی مردم عادی کرد وامکان درک واستفاده از هنررا برای توده مردم نیز فراهم نمود.قبل از عصرحاضر هنر یا در سیطره ثروت خانان و اشراف محبوس بود, یا در قلمرو کلیسای مسیحیت نگهداری می شد وغالبا خواستگاه هنرمندان نیز همین دوطبقه اجتماعی بود. هنر یا از مذهب زاده می شد یا از رفاه ودر هر دو صورت درهمان چارچوب نیز می ماند

تبلیغات تجاری عرصه ای ست که هنر بصورت مستقیم با اهداف تجاری موردبهره برداری قرار می گیرد واز آن به عنوان ابزاری سطح بالا استفاده می شود تا انتظارات و خواسته های صاحبان صنایع در راستای اهداف تجاری برآورده شود .این در واقع به مفهوم هنر برای تجارت می باشد
درتبلیغات هدفمند که معمولا صاحبان صنایع ومجریان تبلیغات می دانند ازفرایندتبلیغات چه می خواهند ومی دانند چه چیز را به چه کسی و چگونه و در چه زمان ومکانی می خواهند منتقل نمایند و نتیجه دلخواه ازکاری که می خواهند انجام دهند چیست وچه عکس العمل و نتیجه ای برای ایشان مطلوب است آشنایی با مبانی وسبکهای هنری الزام آور می نماید.چرا که هنر به صورتی اجتناب ناپذیر جزئی از فرایند خلق و تولید کالای تبلیغاتی می باشد
درواقع هرمخاطبی با توجه به سن وجنسیت و طبقه اجتماعی وسبک زندگی خود دارای ویژگیهایی میباشد ومیزان کنش مندی اوکاملا به شرایطی که برایش ایجاد میشود بستگی دارد.درتبلیغات علمی پس از بررسی دقیق ومطالعه تیپ افراد جامعه هدف ومخاطبان ، نوعی از پیام با محتوا و فرمی متناسب وخاص وبه وسیله رسانه ای معین با بودجه ای مشخص طرحریزی می شود. حال اگ رکسانی که مسئولیت وتوانایی ساماندهی بخش هنری تبلیغات را دارند با توجه به روحیه و حال و هوای مخاطبان خود حال و هوای کار را از منظر ماهیت هنر وسبکهای هنری در نظربگیرند اثرات تبلیغات بسیاربیشتر خواهد بود

بقول هربرت رید ؛ هنرمند (کسی که وجه هنری یتبلیغات را پی می گیرد) سه مرحله را در پی دارد : اول ادراک کیفیات مادی – رنگها صداهاحرکات وسکنات وبسیاری واکنشهای جسمانی پیچیده تر دوم آرایش این قبیل ادراکات بصورت اشکال و نقشهای لذت بخش و درنهایت این آرایشها و ادراکات را با حالت خاصی از عاطفه یا احساس که از پیش موجود بوده است هماهنگ سازد که در این صورت کار هنری و تبلیغاتی با ان عاطفه یا احساس بیان شده است

ماهیت هنر تبلیغاتی

تولستوی – نویسنده شهیر روسی که کتاب جنگ و صلح او را بسیاری بزرگترین رمان تاریخ ادبیات جهان می دانند- در کتاب هنر چیست خود میگوید: هنرآنگاه اغاز میگردد که انسان با مقصد انتقال احساسی که خود آنرا تجربه کرده است آن احساس را در خود برانگیزد و بیاری علائم معروف وشناخته شده ظاهری بیان نماید.در جایی دیگرمی گوید که هنر یک فعالیت انسانی ست وعبارت است از اینکه انسانی آگاهانه و به یاری علائم مشخصه ظاهری احساساتی را که خود تجربه کرده است به دیگران انتقال دهد به طوری که این احساسات به ایشان نیزسرایت کند و دیگران نیز ان احساسات را تجربه کنند وازهمان مراحل حسی که او گذشته است بگذرند
البته باید گفت به تعداد کسانیکه هنر راتعریف کرده اند تعریف از هنر داریم اما انچه تسری تعریف هنرتوسط تولستوی را در تبلیغات ما اجتناب ناپذیر می نماید وما رابرآن میدارد که توجهی ویژه به تعریف اوداشته باشیم این است که وی در هنر ازسردمداران آیین رئالیسم است وبا اندشه دینی که دارد سخت به مسیحیت مومن است. در واقع تولستوی ازمخالفان سرسخت هنربرای هنراست و همواره برای هنر رسالت و هدفی متعالی و عالی و انسانی قائل است وتعریفی که ازهنردارد نیز باهمین زمینه فکریست
از طرف دیگرمانیزدرجامعه ای زندگی می کنیم که بستری مذهبی دارد و ازدیدگاه جامعه شناسی دوران پرفرازو نشیب گذرازسنت به مدرنیسم را می گذراند که این ویژ گی های مشترک همراه بااین واقعیت که تولستوی درکشوری شرقی –روسیه قرن19- میزیسته است تعریف وی را مقبول مینماید و نکته آخر اینکه سبک هنری وی رئالیسم است و این رئال بودن اندیشه تعریف او را برای کارهای تجاری نزدیک می نماید. درصورتیکه مثلا متافیزیکها هنررا تجلی تصورات مرموز و تجلی زیبایی یا تجلی خداوند می دانند و فیزیولوپیستها عقیده دارند هنر بازی ست که انسان به مازاد انرژی متراکم خویش میدان می دهد
حالابا زمینه فکری تعریف تولستوی از هنر، در تبلیغات تجاری به این نکته میرسیم که متخصصین تبلیغات بایستی این توانایی را داشته باشند که آنچه رامیخواهند به مخاطبین خود و به بازارهدف که معمولا درتحقیقات بازار مشخص میشود منتقل نمایند، خود کاملاحس کرده باشند و درونی کرده باشند ودر درونشان جریان پیداکرده باشد تابعد بتوانندبا توان هنری خویش حس خود را به مخاطبین خودمنتقل نمایند . بایستی ابتدا درون خود متصدی هنری تبلیغات, تحقق پیدا کرده باشد تا بعد به بهترین شکل ممکن تسری داده شود. این تحقق درون یعنی تجربه آن کالا وخدمت ، یعنی استفاده از ان کالا یا خدمت را تمرین کردن وبخشی از درون خود نمودن وابتدا بصورت جریان و مقوله ای خارج از خود دیدن وبعد در آمیختن با آن با هدف درونی کردن آن و تجربه وعینیت بخشی به آن در درون خویشتن .مقوله و کالا و خدمت یا موضوع و جریان مورد نظر را به درون خود کشیدن وبا آن زندگی کردن وهمانگونه شدن وجریان یافتن آن در خون و رگ و پی و استخوان و پوست و جزئی از وجود شدن وبخشی از زندگی و تاریخ هستی آدم شدن . درواقع خالق اثرهنری و تبلیغاتی خود بایستی با فرایند و مقوله مورد تبلیغات به سمپاتی (به معنی هم احساس بودن با یک چیز ) وامپاتی (به معنای هم احساس بودن در آن چیز) برسد .اوباید آنقدر به کار خود و اثری که روی آن کارمی کند مسلط باشد که در ارتباطی که با بازار هدف و مخاطبین خود ایجاد می کند تفکر و ایده و حس و ذهنیت خود نسبت به کالا را بر مخاطبین تبلیغات تحمیل نماید و مخاطب چاره ای جز پذیرفتن ایده او نداشته باشد

هنرمند تبلیغاتی

هنرمندی ست که استعداد و علاقه و تخصص هنری را و علاقه به مکانیزم بازار و بازاریابی ، هر دو را دارد و میتواند بین آنها رابطه برقرار نماید. برای دریافت بهتر رابطه اثر تبلیغاتی و هنرمند می توان از نظر هایدگر, فیلسوف امانیسم غربی بهره جست که می گوید: هنرمند (کسی که وجه هنریتبلیغات را پی میگیرد) سرآغاز کار و کارسر آغازهنرمند است. هر یک ازهنرمند و کار به خودی خود ؛ و نسبتی که این به آن و آن به این دارد ازامریست سوم. سوم که هم هنرمند و هم کارهنری هردونام از اوگرفته اند ؛ و آن هنر است
در ادامه برخی از نکات و ویژ گی هایی که هنرمند تبلیغاتی را در رسیدن به جایگاهی حرفه ای کمک می کند تشریح می گردند
کسی که وجه هنری تبلیغات را پی می گیرد بایستی تمام حواس خود را معطوف به این دارد که مشق خود را درست و عالی بنویسد وبه قول استینیسلاوسکی استاد مسلم بازیگری وبنیان گذار شیوه متداکتینگ : یکی ازاولین کارهای هنرمند این است که خود را ازتنگنای اظهار نظرهای دیگران رها سازد.این جمله استینیسلاوسکی یعنی کسی که در عرصه تبلیغات به کار هنری می پردازد بایستی قائم به درون خود باشد و معیاردرونی داشته باشد.هایدگر در این مورد می گوید: باید کار به جایی برسد که هنرمند کاررا به خود کار واگذارد تا کار بتواند به خود قائم باشد .دربرابر هنر،هنرمند, بود و نبودش یکسان است تا بدان غایت که تو گویی درمقام ابداع هنر، برای اینکه هست شود ، کار خود را نیست باید کرد

هنرمند تبلیغاتی بایستی نسبت به مخاطب خود حساس باشد . چرا که وجه هنری تبلیغات درواقع ساختن شخصت انسان است.احساسات انسانها معمولا توسط خانواده وجامعه و مدرسه و...مهار شده وسرکوفته است .اما وقتی ما اثری هنری رامورد تامل قرارمی دهیم فورا احساس رهایی میکنیم ونه تنها رهایی بلکه احساس قوت و تعالی هم داریم تبلیغات نیز بایستی این ویژ گی آزاد سازی را داشته باشد . فرق بین هنر و احساساتیگری درهمین جاست.احساساتیگری درتبلیغات هم؛ نوعی رها ساختن احساسات است , منتها رهایی همراه با ضعف و وارفتن عواطف. کاربرد هنر واقعی در تبلیغات نیز همراه یا احساس است اما درعین حال قوت و استوار شدن را نیز به ارمغان می آورد

همانگونه که هنرمندان بزرگ و واقعی در انتقال حس خود توانمندند واینکاررا چنان می کنند که موج این انتقال حس بسیار وسیع است وماندگار ,.مثلا هیچ کس نمی تواند حس وحشت را به خوبی هیچکاک منتقل نماید, هنرمند , در عرصه تبلیغات نیز بایستی تلاش نماید وموجی قوی و گسترده از احساس خود منتقل نماید .در هنر صرف , آنکس هنرمند تر است که حس خود را نه در اطراف خود ونه در شهر و دیار خود ونه حتی در تمام جهان در زمانه خود, که کسی ست که میتواند حس خودرا در طول تاریخ جاری نماید و در همه اعصار منتقل نماید
کسی که وجه هنری تبلیغات را پی میگیرد بایستی در کارتبلیغات دقت بالای نیزداشته باشد تا بتواند ابهام فضای هنری رابا خطوط مشخص وقابل تشخیص به زندگی روزمره بدل نموده و انتقال دهد
ما انتظار داریم که کسی که وجه هنری تبلیغات را پی میگیرد اگر دارای ذهنی استثنای و هوشی خارق العاده نیست , دارای حساسیتی ممتاز باشد. انتظار داریم با خلاقیت بالای خود تبلیغات تازه و اصیلی را برای سوژه تبلیغات , طرحریزی و اجرا کند و دید منحصر بفرد وخصوصی خود نسبت به کالای را به ما نشان دهد
نکته اصلی دیگر این است که خالق اثر تبلیغاتی بایستی بتواند با کالایی که میخواهد آنرا تبلیغ نماید و صنعتی که آن کالا آن حضوردارد ارتباط برقرارنماید و بعبارت ساده تر آن کالا و آن صنعت را دوست داشته باشد.فرد هنرمندی که هنر خود را در خدمت تبلیغات تجاری قرار می دهد و در لوای کارتبلیغاتی فعالیتهای هنری خودرا سامان میدهد و ازآن طریق تخلیه شده ونیازبه آفرینش را درخود ارضائ مینماید و نیاز فطری خود به جاودانگی را در آن متجلی می نماید— (سارتردر کتاب تهوع خود تنها راه ارضائ ادمی وجاودانگی را هنرمی داند . قهرمان داستان، روکانتین، در انتها به این نتیجه می رسد که رمان بنویسد تا در زمان دیگر و مکانی دیگر آنرا بخوانند و او را حس کنند وبگویند این کتاب روکانتین است که زمانی در این کافه ها می گشت ) . بایدبتواند مقوله وموضوع مورد تبلیغ را دوست داشته باشد, تا بتواند اثر تبلیغاتی را که درحال تولید و ایجاد آن است بصورتی زیبا خلق ومنتقل نماید
کسی که وجه هنری تبلیغات را پی می گیرد بایستی قبل از تولید وخلق به حس زیبایی شناسی خود دست پیداکرده باشد. که لازمه رسیدن به چنین مرحله ای از شناخت ، مطالعه وبررسی کالا وشرکت وبازار و مخاطب ومحیط میباشد.ساده ترین تعریف زیبایی نیز هماهنگی ست. کسی که کارتبلیغات می کند وبخش هنری تبلیغات تجاری را ساماندهی میکند دروجه هنری کارخود بایستی از طرق ادراک درون خود وفعالیت هنری که میکند به اثر تبلیغاتی زیبایی وهماهنگی ببخشد وبعد آنچه راکه درون خوداحساس می نماید به مخاطبین بازار هدف منتقل نماید. برای این انتقال میتوان از اشکال و وجوه مختلف هنری وتبلیغاتی استفاده کرد و ازرسانه های مختلف به عنوان ابزارهای مناسب اینکار سود برد.ادبیات نقاشی گرافیک وموسیقی و شعر و تصویر وجوه مختلف هنرند که در کار تبلیغات تجاری به مجریان تبلیغات یاری می رسانند و هرکدام ابزار وکانالی برای انتقال حس به مخاطبین وبازارهای هدف هستند
بسیاری مواقع دلیل اینکه خالقان آثارتبلیغاتی به ورطه غلو وبزرگ نمایی می افتند همین نشناختن وجوه هنری تبلیغات است. هیچ چیز به اندازه تبلیغات غلو شده اعتماد را از بازارهای هدف نمی گیرد . زیرا تبلیغات اساسا به مفهوم به رخ کشیدن وخودنمایی نیست. چرا که بعداز هر به رخ کشیدن منت گذاشتنی وجود دارد و درعالم بازاریابی وتجارت – مخصوصا با وجود فلسفه های جدید بازاریابی که مبتنی برمشتری مدار یست, اگر شرایط روانی کارکنان و جو حاکم بر شرکت و سازمان شرایط روانی جایی باشدکه بخاطر خدمات یا کالایی که عرضه می کند منت بر سر جامعه و مشتریان دارد , درنهایت منجر به این خواهد شد که مشتریان احساس بدهکاری به سازمان پیدا کنند و عزت نفسشان خدشه دارشده وناخوداگاهشان بررفتارانان اثرگذاشته وازارتباط وخرید ازشرکت بازشان دارد
هنرمند تبلیغاتی بایستی کالای مورد تبلیغ را در حافظه عضلانی خود داشته با شد و آنرا لمس کرده باشد و واقعیت وجود آنرا درک کرده باشد.باید به تماشای آن نشسته وابعاد و ویژ گی های ظاهری آنرا بداند.باید با آن کالا یا خدمات زندگی کرده باشد واز ویژ گی های فنی و تکنیکی و کاربردها و تاریخچه استفاده ومواد تشکیل دهنده آن کاملا با خبر باشد تا بتواند نسبت به آن حس پیدا کند .هنرمند باید با دقت تصویر کالا را جذب کند و به درون خود بکشد.ابتدا آنرا کاملا درذهن خود روشن ودقیق ببیند, چون تنها در این صورت است که می تواند تصاویر را به دیگران منتقل نماید.باید کالا را ببیند و تشریح نماید نه اینکه آنرا گزارش نماید و تفاوت تشریح کردن و گزارش کردن است که در واقع از کار تبلیغاتی اثری ممتاز می آفریند
هنرمند تبلغاتی بایستی به حقیقت مکانی آن کالا و مخاطبین آن کالا مسلط باشد , بازار هدف را ببیند و ویژ گی های آنرا تماشا کند
هنرمند تبلیغاتی بایستی به کالا و کاری که می کند اعتقاد داشته باشد وتوجیهی درونی و قوی برای کاری که می خواهد کند داشته باشد. چون توجیه منبع اصلی انگیزش برای خلاقیت است
بایستی برای کالا و خدمتی که ارائه می شود و قرار است کار تبلیغاتی برای ان انجام شود منزلتی خاص قائل بوده وبه آن حساسیت داشته باشد تا بتواند به کالا یا خدمات ، حقیقت شخصی خود را اضافه نماید و به آن اصالت ببخشد
و در نهایت اینکه هنرمند تبلیغاتی بایستی از تخیل و تجسم بسیار قوی برخوردار باشد. تخیل قوی طرح تبلیغاتی را برای خود هنرمند قابل باور می نماید وبرای چشمانی مجهز به نیروی خال قلمروهای تازه ای قابل رویت است و هنرمند تبلیغاتی از طریق شبیه سازی مکان و روان مشتریان برمحیط اشراف می یابد

سبکهای هنری در تبلیغات

همانطور که هر دوره ای وتمدنی صورت هنرآن دوره از تاریخ رامعین می کند وحتی حکم میکند که محتوای اثر هنری چه بایدباشد ؛ فرم ومحتوا وسبک کار تبلیغات موفق را هم در واقع مخاطب و بازار هدف آن تبلیغات تعین می نماید

ادبیات هنری ست که به واسطه گستردگی وکهولت خود, تمام سبکهای هنری را از سر گذرانده است وشاید بتوان گفت بستر بسیاری از تغییروتحولات هنری در طول تاریخ بوده است . به همین خاطر با رویکردی به ادبیات , جمع بندی مختصری از سبکهای هنری مطرح و مهم که می توانندجهت دهنده کار تبلیغاتی باشند به شرح زیر می توان داشت

الف) سبک کلاسیک : به معنای وسیع خود به تمام آثاری که نمونه ادبیات کشورشمرده می شوند ومایه افتخار ادبیات ملی آن کشور می باشند اطلاق می شود.اصول و قواعدی که بر اثارسبک کلا سیک حکمران میباشند به شرح زیرند – تقلید ازطبیعت, تقلید از قدما, اصل عقل, آموزنده و خوشایند بودن , وضوح و ایجاز, حقیقت نمایی ونزاکت ادبی

ب) سبک رمانتیسم : این مکتب در قطب مخالف مکتب کلاسیک است وبطور کلی احساسات را بر عقل ترجیح می دهد و در زندگی اجتماعی نیز دوستدار زندگی روستایی و طبیعت وحشی وبدوی ست اصول اساسی ان نیز عبارتند از -آزادی , شخصیت , هیجان و احساسات , گریزو سیاحت, کشف وشهود و افسون سخن
ج) سبک رئالیسم : درواقع مشاهده دقیق واقعیتهای زندگی وتشخیص درست علل وعوامل آنها وبیان وتشریح وتجسم آنهاست
د)سبک سورئالیسم: این مسلک دارای چندین فلسفه خاص است که عبارتند از فلسفه علمی که همان روانکاوی فروید است ؛ فلسفه اخلاقی که با هرگونه قراردادومواضعه مخالف است وفلسفه اجتماعی که میخواهد با ایجادانقلاب سورئالستی بشررا آزاد کند وبرای این منظور از هزل و رویا وجهان شگفت ودیوانگی ونگارش خودبخود و... استفاده می نماید
ه )سبک سمبولسم:که چیزی نیست مگر هنر انتخاب تشبیهات ونمادها برای اندیشه های انتزاعی .مانند کبوتر به جای صلح
ر)سبک امپرسیونیسم :این سبک اساس علمی دید عادی یا قراردادی انسان را مورد تردید قرارداده وکوشیده است که در نقش کردن طبیعت دقیقتر و دقیقتر باشد
ز) اکسپرسیونیسم :هنریست که نه می کوشد واقعیتهای عینی طبیعت را تصویر کند و نه هیچ تصور انتزاعی مبتنی بر آن واقعیتها را بلکه کوشش آن برای تصویر کردن احساسات ذهنی هنرمند است در واقع این هنر یک فشار یا ضرورت درونی را آزاد می کند.این فشار بر اثر عاطفه یا احساس ایجاد می شود و اثر هنری بصورت مفریا دریچه ای در می اید که به وسیله آن تاثر روانی تحمل ناپذیر به تعادل مبدل می شود

با توجه به سبکهای هنری ،آنچه مسئول هنری تبلیغات تجاری را در خلاقیت و آفرینش اثری هنرمندانه ،که منطبق با ویژ گیهای بازارهدف باشد یاری میکند تلاش در ایجاد ارتباط و انطباق ویژ گیهای مخاطبان و بازار هدف با سبک هنری فراخورحال انها ست. یعنی باشناختی که از سبکها و کلاسهای مختلف هنری دارد و کاربرد و فضای آنها را می شناسد از یک طرف و با مطالعه ای که روی بازارمی نماید و با بررسی تحقیقات بازارو ویژگیهای روانی و اجتماعی مخاطبین بازار هدف از طرف دیگرخلق اثرتبلیغاتی خودرا درچارچوب سبک هنری موثر پی می گیرد.درواقع استفاده از سبک هنری مناسب و خلق وارسال پیام تبلیغاتی دربستر وسبک مناسب , باعث افزایش چشمگیراثرتبلیغات خواهد شد
موخره
سخن اخر اینکه هنرمند باید این توان را داشته باشد که ویژ گیها و تفاوتهای یک کار تبلیغاتی را با یک کارصرفا هنری بداند وبا دانستن و تمیز دادن آن حد وحدود ، کار تبلیغاتی نماید.بعنوان مثال عباس کیا رستمی فیلم ساز شهیر ایرانی که در کارنامه خود تعداد زیادی فیلم تبلیغاتی دارد در گفتگوی که با لویه - میشل دارد از قول آقای برویل که مدیردانشگاه سینمای پراگ است می گوید : به من گفت برو فیلم تبلیغاتی را فراموش کن ؛ باید فکر کنی که هر بار فقط یک فیلم کوتاه بسازی و وقتی تعداد آنها زیاد شد همه را پی در پی مرتب کنی و به این ترتیب یک فیلم بلند ساخته می شود . این درواقع در حیطه تصویر بیانگر تفاوت محتوایی و ساختاری ست که اساتید بین تبلیغات و کار صرف هنری قائل اند

مذاكره مطلوب پيش شرط بازاريابي رابطه

مذاكره مطلوب پيش شرط بازاريابي رابطه

اميرحسین شفقي
مجله عصر تبلیغات و بازاریابی اگوست 2005
در اين مقاله سعي شده است ضمن روشن شدن فرايند مذاكره مطلوب و سالم در فرايند بازاريابي و بخصوص در مورد بازاريابي رابطه به تكيه گاههاي رواني و ذهني كه نياز است در طرفين وجود داشته باشد؛تا روندي مناسب و مطلوب براي رسيدن به توافقي منطقي و بلند مدت طي شود تشريح گردد.

مقدمه
ارتباط بين افراد طيفي را در بر مي گيرد كه از حركات ساده دست و صورت تا ابزار احساسات عميق انساني را شامل مي شود.تسلط بر فن مذاكره و چانه زني در تمام مراحل زندگي و بخصوص در جايگاه و فرايند بازاريابي؛بعنوان يكي از مهمترين اشكال ارتباط كه مي تواند رسميت تام داشته باشد يا عدم رسميت در دوراني كه در سازمانها و جامعه هر چه فردي در سلسله مراتب سازماني و اجتماعي بالاتر مي رود و به مشاغل مهمتري مشغول مي شود و معاملات و مبادلات سنگين تري را رهبري مي كند اهميت بيشتري پيدا مي كند و اساساً ضرورت افزايش مهارت برقرار كردن ارتباط و بخصوص چانه زني رسمي و غيررسمي بيشتر خودنمايي مي كند.
بشر موجودي اجتماعي ست در بين ديگران و با ديگران زندگي مي كند اين اصل بديهي حتي در زير مجموعه هاي فلسفه اومانيسم كه انسان مدار هستند نيز به خوبي قابل درك است و حتي سارتركه تبلور فلسفه اصالت فرد (اگزيستانسياليسم) است و محور جهان هستي را انسان مي داند و او را بر كانون مدار جهان هستي قرار مي دهد نيز آنرا باور دارد.به بياني انسان تنها در جامعه مي تواند معنا پيدا كند و حتي فرديت آدمي نيز وقتي در تجرد محض به سر برد بي معنا خواهد بود و تنها وقتي فرديت يك شخص به او هويتي مستقل مي بخشد كه در جمع و در تعامل با ساير اعضاي جامعه به سر برد و در اين بين براي بازارياب بعنوان كسي كه بيشتر از ديگران و بيشتر از ساير مشاغل با عامل انساني سروكار دارد؛درك زندگي اجتماعي و شيوه هاي سلامت روابط و تعامل از اهميت ويژه اي برخوردار است.
در واقع با در نظر گرفتن اين فرض مسلم كه انسان موجودي اجتماعي ست و در تعامل هميشگي با ساير اعضاي جامعه و اينكه سازمانها تشكيل دهنده ساختار كلي جامعه هستند و از وقتي كه انسان به دنيا مي آيد تا هنگامي كه مي ميرد همواره قسمتي از سازماني ست و زندگي سازماني نيز بخصوص هر چه به راس هرم نزديكتر مي شويم تقويت چانه زني را الزام آورتر مي نمايد و ر بسياري از سازمانها تيم بازاريابي از مديريت بازاريابي تا بازاريابان بعنوان نمايندگان موسسه شناخته مي شوند كه وظيفه تعامل وايجاد روابط و تعميق روابط را بعهده دارند و ماموران برون سازماني موسسات شناخته مي شوند؛پرداختن و فراگرفتن مذاكره مطلوب بر ايشان اجتناب ناپذير است.
در كتاب اصول بازاريابي كاتلر و آرمسترانگ چنين عنوان مي نمايد:((اصول فروشندگي بر پايه ضرورت انجام دادوستد استوار است.يعني هدف اين اصول كمك است به بازاريابان براي انجام يك معامله فروش خاص با مشتري.اما مفهومي پر اهميت تر وجود داردكه بايد معاملات فروشنده با مشتريان را هدايت كند.اين مفهوم بازاريابي رابطه است.
فروشندگاني كه از نحوه ايجاد روابط مستحكم با مشتريان مهم و حفظ اين روابط اطلاع دارند؛يقيناً سهم بيشتري از فروش به اين مشتريان را در آينده از آن خود خواهد ساخت پس بازاريابان بايد مهارتهاي لازم بازاريابي رابطه را فراگيرند
اشاره مطلب فوق به نوعي به قانون 20-80 مي باشد.بر اساس اين قانون؛اگر بخواهيم آنرا در فروش تسري دهيم؛80 درصد فروش شركت مربوط است به 20 درصد مشتريان.اين 20% مشتريان كه بيشترين سهم خريد را از شركت دارا مي باشند همان مشترياني هستند كه از اهميت ويژه برخوردارند و بايستي براي آنها برنامه ويژه ارتباطي تدارك ديد و با اين مشتريان كاملاً شخصي ايجاد ارتباط كرد و نيازها و كمبودهاي ايشان را بصورت ويژه مورد بررسي قرارداد و پيشنهادهايي پخته و بلندمدت به ايشان ارائه كرد و هميشه در تماس و گرفتن بازخور بود و توصيه هايي را براي بهينه سازي فعاليتهاي ايشان ارائه نمود.
بايستي توجه نمود كه در بازاريابي رابطه؛هر چه كالاهاي مورد معامله بزرگتر و تخصصي تر مي شوند و هر چه بيشتر به سمت خريدهاي صنعتي و خريداران سازماني و بازارهاي سازماني مي رويم كه در آنها معمولاً تعداد خريداران اندك اما خريدها بزرگتر است و از نظر جغرافيايي متمركزتر هستند و تقاضاها انتقالي ست و خريدها فاقد كشش است و تقاضا داراي نوسانات بيشتري مي باشد اهميت بيشتري پيدا مي كند چرا كه در اين بازارها خريدها تخصصي تر است و تعداد بيشتري از افراد درگير خريدند و تصميم گيري ها پيچيده تر است و تشريفات اداري دست و پاگيرتر است و وابستگي بين خريدار و فروشنده به لحاظ حجم معاملات بيشتر است و روابط بلند مدت بيشتر است و غالباً خريدها مستقيم و بدون واسطه انجام شده و در برخي موارد به معامله متقابل نيز مي انجامد.

مذاكره و مذاكره مطلوب براي رسيدن به بازاريابي رابطه
در يك تعريف؛مذاكره وقتي روي مي دهد كه افرادي مرتبط به هم بخواهند مشكلات و چالشهايي را كه بر سر آنها با هم اختلاف دارند در يك تعامل مشترك حل نمايند؛در تعريفي ديگر كه به نظر ملموس تر است و قابل درك تر و نزيكتر است به مفاهيم بازاريابي؛مذاكره جريان مداوم رفت و برگشت ارتباطات به منظور دست يابي به يك تصميم مشترك و يك تفاهم دو جانبه مي باشد و به عبارتي نوعي بده بستان رواني ست كه در آن؛طرفين ارتباط بايستي چانه زني نمايند تا در نهايت در نقطه اي مشترك به توافق برسند و اين انتظار كه هر كدام از طرفين در ابتداي جلسه موضعي را اخذ و اعلام نمايند و از آن عدول نكنند منتفي مي باشد.
در مذاكره مطلوب فرايند بازاريابي؛ اصل بر فرايند برد برد بين طرفين است تا بر شايستگي ها تكيه شود تبادلات رواني بر اساس لياقتها و شايستگي هاي هر يك از طرفين مشروعيت مي يابد و موضوعيت پيدا مي كند.كه البته قابل ذكر است لازمه چنين تعاملي تشخيص و شناخت شايستگي هر يك از طرفين توسط دو طرف مورد مذاكره است.مذاكره مطلوب هيچ حيله و نيرنگي را برنمي تابد و در آن امكان برقراري عدل و انصاف فراهم شده و از بهره برداري غيرمنصفانه از شرايط جلوگيري مي شود و خريدار و فروشنده در تعاملي سالم به تفاهم مي رسند.
در ادامه به برخي نكات و تكيه گاههاي رواني كه تيم بازاريابي يك موسسه در مذاكره و معامله با مشتريان مهم خود بايستي داشته باشد تا در درازمدت به بازاريابي رابطه دست يابند اشاره مي شود.
براي تبديل شدن به مذاكره كننده اي قهار در جلسات بازاريابي؛بايد از درون خود شروع كنيم و ويژگي هاي شخصي و رواني مورد نياز را در خود پرورش دهيم و با مرور مداوم اين ويژگيها و محك خود در موقعيتهاي مختلف با اين ويژگيها؛آنها را درون خود نهادينه نماييم تا تبديل به عادت ما شوند و خود بخود اين رفتارها بروز نمايند.بعضي از ويژگيهاي مذاكره كنندگان خوب عبارتند از اينكه اين اشخاص اعتماد به نفس بالايي دارند و احساس شايستگي مي نمايند؛بر جوانب مختلف موضوع مورد مذاكره و مورد معامله و كالاهاي مورد نظر تسلط دارند و با جديت عمل مي كنند و پا به پا نمي شوند و محكم و روان برخورد مي كنند؛صراحت فكري داشته و مشخص و معلوم مي دانند در پايان اين معامله چه مي خواهند؛مقاومت و پايداري دارند و مي دانند پيروزي نهايتاً از آن ايستادگي كنندگان است؛عزت نفس دارند و آنرا در لباسهاي مرتب خود متجلي مي نمايند؛به نتايج عملي مذاكرات و معاملات توجه مي نمايند؛در پي موفقيت در معامله بوده و نتيجه گرا هستند؛برخود و رابطه اي كه با خود برقرار مي نمايند كاملاً تسلط دارند؛بر زمان جلسه تسلط دارند و توان نه گفتن را در فرايند معامله و فروش دارا مي باشند.
بايستي از موانع موجود بر سر راه تيم بازاريابي در مذاكره مطلوب مثل پيش داوري ها كه از تفكر تحليلي و ابداعي راه حلهاي جديد براي مسئله جلوگيري مي كند و در واقع بستن ذهن در مورد اشخاص طرف مذاكره و معامله است و كشيدن مذاكره به اتوباني يك طرفه كه تنها يك راه حل را در نظر مي گيرد اجتناب نماييم.
مذاكره مطلوب با هدف حفظ بلند مدت مشتري مراحلي دارد كه بايستي اين مراحل را بدانيم و گام به گام طي نماييم.اين مراحل شامل پيشنهاد و ابراز نيازها و خواسته ها و بيان درجه اهميت و الويت آنها و بعد انجام ملاقاتهاي غير رسمي و سپس فرمول بندي عوامل موثر بر بده بستان و انجام مذاكرات رسمي و ديپلماتيك و در نهايت اجراي تعهدات دو طرف مي باشد.
در طول مدت مذاكره نبايد اجازه دهيم ميل به سازش و همراهي ما را از رعايت جوانب معقول مسئله باز دارد و بايستي در مورد افراد حاضر ر فرايند مذاكره نرم و ملايم و در مورد مسئله استوار باشيم و به همان ميزان كه در برخورد با مسئله تعصب بخرج مي دهيم براي پشتيباني و احترام به شخصيت طرفهاي مقابل نيرو و وقت صرف نماييم و بدانيم كه ايجاد صميميت همواره همراه با سازش نيست بلكه در بسياري از مواقع در پاسخ مناسب است.
بايستي نتيجه دلخواه و مناسب را از جلسه بازاريابي بدانيم و هدفمند در جلسه حضور پيدا كنيم و قبل از شروع جلسه از خود بپرسيم كه نتيجه دلخواه از اين جلسه چيست و بدان پاسخ دهيم و بعد در فضاي جلسه حضور پيدا كنيم؛كه هدف مي تواند تحكيم و تقويت روابط باشد يا معرفي خود و كالاي خود و يا فراتر از آن رفته و با هدف قطعي نمودن معاملات پي گرفته شود .
بايستي از بعضي تكنيكهاي گمراه كننده در جلسات آگاه باشيم و آنها را بشناسيم؛مثل ارائه اطلاعات ساختگي كه بطور آگاهانه اظهارات خلاف واقع بيان مي شود و يا طرف مقابل وانمود مي كند داراي اختيارات كامل است در صورتي كه اينطور نيست و يا عدم افشاي كامل تفكرات فعلي توسط يكي از طرفين مذاكره.
بايستي از جنگهاي رواني كه در برخي جلسات مذاكره و فروش روي مي دهد آگاه باشيم و در صورت نياز موضع مناسب اخذ نماييم.مانند قرار دادن طرف مقابل مذاكره در شرايط و موقعيتهاي تبعيض آميز و نابرابر از نظر امكانات يا رفتار ناشايست و توهين آميز داشتن و بعضي اظهارات شفاهي به منظور ايجاد ناراحتي در طرف مقابل و يا تهديد به ترك جلسه كه اگر به تهديد مقابل منجر شود مخرب خواهد بود و يا درخواستهاي افراطي كه به منظور پايين آوردن انتظارات طرف مقابل صورت مي گيرد.
تك گزينه اي نباشيم و قبل از حضور در جلسه فروش و بازاريابي فكر كنيم تا نه تنها يك يا چند انتخاب مشخص كه با منافع مشروع ما منطبق است را همراه داشته باشيم بلكه با ذهني باز و پذيرا براي نظرات ديگران پشت ميز مذاكره قرار گيريم و بيش از يك انتخاب كه منافع مشروع ما را تامين نمايد به همراه داشته باشيم.
در صورتي كه خواهان توافق معقول و خردمندانه هستيم و در پي ايجاد و پي ريزي بازاريابي رابطه اي؛نبايد تنها به منافع خود فكر كنيم بلكه بايد فكر كنيم و راهي ر نظر گيريم كه در بر گيرنده منافع قطعي طرف مقابل و مشتري مورد نظر نيز باشد و علاقه صرف به تامين منافع آتي و فوري خود به تنهايي نداشته باشيم.
مشتري را از درجه ضرورت ؛ مشروعيت و حقانيت منافع و خواسته هاي خود با صراحت آگاه نماييم و در عين حال ملاحظه را نيز در نظر داشته باشيم.
حفظ فرم در مذاكرات بازاريابي به اندازه پرداختن به محتوا داراي اهميت است.هزينه برخوردها و حركات نمادين براي ما هيچ است و يا بسيار ناچيز مي باشد؛در صورتي كه اثرات بسيار عميقي بر جاي مي گذارد و فرصتهاي با ارزشي براي ما فراهم مي نمايد.مثل رفتار گرم و پشتيبان داشتن و به گرمي استقبال كرن؛صرف نهار با هم و اهداء يك شاخه گل و يا پذيرايي شايسته.
بايستي با وجود اينكه احساسات مشتري و طرف مقابل مذاكره را در نظر مي گيريم خود را به دست احساسات نسپاريم و با افرادي كه به نمايندگي از طرف شركت خود براي خريد و معامله دور ميزي جمع شده اند بدون احساسات و با تكيه بر منطق رفتار نماييم و آنها را تنها سخنگوي سازمان مطبوع خود در نظر بگيريم.
توان و مهارت مشاهده كردن حركات و رفتارهاي طرفهاي مورد مذاكره و مشتريان اين امكان را به ما مي دهد كه احساسات و عواطف و موضعگيري ها و شرايط رواني طرف مقابل مذاكره را درك نماييم و بدانيم كه طرف مقابل چه مي كند و جو حاكم بر جلسه چيست و حالا چه رفتاري بايد داشته باشيم تا به نتيجه مطلوب دست پيدا كنيم.
توان گوش سپردن به حرفهاي مشتري به ويژه زماني كه انسان در طول مذاكره تحت فشار رواني ست كار آساني نيست ولي در هر صورت گوش دادن عميق؛اين امكان را به ما مي دهد كه به طرف مقابل بخوبي توجه كنيم و نياز واقعي آنها را درك نماييم و واكنش مناسب از خود بروز دهيم.

بايستي بتوانيم قضايا را از دريچه چشم مشتري ببينيم تا موضع او را درك كنيم .براي اين منظور بايستي با طمانينه و آرامش و بدون انديشه هاي قالبي و بدور از ديدگاههاي مطلق در مورد مشتري برخورد نماييم و در قضاوتهاي خود درنگ نماييم تا بتوانيم در اين فرصت نظرات ايشان را بدرستي دريابيم.
در برابر مشتري مورد نظر بجاي مواضع روي منافع خود تمركز كنيم؛چون معمولاً براي هر يك از منافع مورد نظر ما مواضع متعددي امكان پذير است و از راههاي مختلفي مي توانيم به منافع خود برسيم.براي تشخيص مواضع از منافع؛پرسيدن چرايي آن موضع بسيار اثربخش است.
مشتريان را همانگونه كه هستند بپذيريم و بدانيم كه با انسانهايي روبرو هستيم كه داراي احساسات ؛ ارزشها؛ديدگاهها و سوابق كاري و فرهنگ مربوط به خود هستند و در درجه اول مذاكره كنندگان انسانند و اگر بتوانيم احساس اعتماد و تفاهم و احترام متقابل را در طول مدت مذاكره ايجاد نماييم انتظار مذاكره و تفاهمي مطلوبتر و روانتر دور از دسترس نيست.
آينده گرا باشيم و با مشتريان در مورد آنچه در گذشته رخ داده است مثل تعويق در پرداختهاي گذشته يا هزينه هاي
سربار تحميل شده توسط مشتري بحث نكنيم بلكه در مورد آنچه مايليم در آينده صورت گيرد صحبت كنيم.
مسئله مورد مذاكره را با توجه به آثار و نتايجي كه براي موسسه ما دارد تشريح نماييم و بيشتر در مورد خودمان و شركت مطبوع خود صحبت كنيم.چرا كه در بسياري از موارد طرفين بيشتر در مورد منافع و مقاصد طرف مقابل سخن مي گويند و كمتر بر نتايج حاصل از مذاكرات روي خودشان بحث مي نمايند

موخره
امروزه بيش از هر زمان؛ملل جهان به هم نزديك شده اند و از لحاظ فرهنگي و اجتماعي و رواني تعامل مورد نياز با ديگران بيشتر شده است و دنيا به دهكده اي جهاني نزديكتر شده است.با اين شرايط بايستي به اختلاف فرهنگي بين جوامع مختلف بيش از گذشته توجه نماييم و به ديگران بعنوان انسانهايي كه زندگي و دنيا را از دريچه اي متفاوت مي نگرند توجه نماييم و احترامي عميق براي ايشان قايل شويم و اختلافها را درك كنيم تا بتوانيم روابطي پايدار و ماندگار برقرار نموده و از مزيتهاي اعتماد متقابل و بلندمدت برخوردار شويم.بازارها هر روز جهاني تر مي شوند و كالا تخصصي تر و مشتري ها آگاه تر؛جهان امروز روابطي عميق و بلندمدت را با مشتريان اصلي ايجاب مي كند و مهارت ايجاد روابط بلندمدت را اجتناب ناپذير مي نمايد

Wednesday, February 07, 2007

بسته بندى آخرين ترفند بازاريابى


بسته بندى آخرين ترفند بازاريابى
اميرحسين شفقى

چهارشنبه ۲۷ مهر - ۱۳۸۴ Wed, Oct 19, 2005 روزنامه ایران

بسته بندى چهره كالاست. در يك تقسيم بندى كلى، سه سطح اصلى مى توان براى هر كالا در نظر گرفت. اول خود كالا كه خدمات مشكل گشا يا فوايد اساسى آن را هنگام خريد انتظار دارند. شالوده كالا پاسخ به اين پرسش است كه خريدار واقعاً چه چيز را مى خرد؟ در سطح بعدى طراحان كالا بر مبناى شالوده كالا، يك كالاى واقعى را به وجود مى آورند كه
لینک ادامه مثاله در روزنامه ایران

بازارهای جهانی در چشم و دست ما

بازارهای جهانی در چشم و دست ما

امیر حسین شفقی
مجله استصنا وابسته به وزارت نفت - در دو شماره متوالی در تاریخ می و جولای 2005
مقدمه
پیش شرط اصلی برای تبدیل تهدیدها به فرصت در گام نخست تغییر نگرش ماست .تغییر نگرشمان نسبت به خودمان و نسبت به جهان اطرافمان پیوستن ایران بعنوان عضو ناظر به سازمان تجارت جهانی امکانی ست برای تبدیل تهدیدها- در همه وجوه- به فرصت. ابتدا باید ارتباطی که با خودمان بر قرار می کنیم را مبتنی بر اهدافمان ترتیب دهیم بعد خود بخود ارتباطمان با دنیای اطرافمان نیزبراساس رسیدن ما به اهدافمان شکل خواهند گرفت
کیگان در کتاب بازاریابی جهانی خود بازاریابی را فرایند تمرکز منابع و اهداف سازمان بر فرصتها و نیازهای محیط تعریف می کند در صورتی که کاتلر در کتاب اصول بازاریابی خود بازاریابی را بعنوان فرایندی مدیریتی – اجتماعی می داند که به وسیله آن افراد و گروهها از طریق تولید و مبادله کالا با یکدیگر به امرتامین خواسته های خود اقدام می کنند

تفاوت هایی که در تعریف این دو تئوریسین بزرگ بازاروجود دارد ناشی از زمینه کاری و گرایش تخصصی و زاویه دیدی است که در خصوص بازار دارند.کیگان به دلیل همان دید وسیعتر جهانی که دارد و با محیطهای متفاوت تری سرو کار دارد " تفاوت مزیتها و قوتهای محیطهای گوناگون را ازمنظری بالاتر می بیند و در تعریف خود بدنبال این است که منابع سازمان را به سمت فرصتهایی که در محیط وجود دارند سوق دهد. در تعریف کیگان تعریف بازاریابی جهانی محلی شده کاملا مشهود است . یعنی جهانی فکر کردن و همه جهان را بازار بالقوه دانستن و در عین حال در هر محل و محدوده ای نیز با توجه به ویژگی ها و مختصات آن محل منابع را هدفمند اختصاص دادن.در روم باید مثل رومی ها عمل کرد عبارت مشهوری ست که بیانگر اهمیت توجه به تفاوت بین ملتها در تجارت است

جهان تجارت در چشم ما

در عصر حاضر همه ما کمتر فرصت داریم زندگی و دیگران را با حوصله تماشا کنیم تا به خودمان مجال درک دیگران را با نگرشهای مختلف بدهیم و بدانیم در پی با حوصله زندگی کردن آرامشی است که به ما کمک می کند به درک عمیقی از زندگی با محیط اطرافمان برسیم. انیشتن با قانون نسبیت نامش را بعنوان یکی از اثرگذارترین مردان سده بیستم بر جای نهاده است. از آن نوع مردانی که بجز اسمشان اندیشه و اثرشان نیز در تاریخ مانده است . نسبیت یعنی باید هر چه زودتر دست از مطلق اندیشی برداشته و باور کنیم که محدودیم و تنها بخشی از حقیقت را می توانیم درک کنیم.باید از مرز قبول کردن بگذریم و به ایمان برسیم که ما ذره ای هستیم در هستی و تنها می توانیم اصواتی را بشنویم و تصاویری جذب کنیم و اجسامی را لمس کنیم و در مجموع با حواس محدود خود دریافتهایی از محیط داشته باشیم همین.اینکه واقعیت همچون منشوری ست که هر وجه آن بر حق است و بر حقانیت خود ایمان دارد .به همین واسطه است که بسیاری بر اساس ایمانی که دارند بر نقطه نظرات خود پا می فشارند .در واقع از آنجا که درستی و نادرستی امری به فردی بستگی دارد که در شرایطی خاص تصمیمی مشخص می گیرد وقتی پرسشی در مورد تصمیمی مطرح می شود بایستی به شرایط و وضعیت فرد تصمیم گیرنده یا مجری توجه کرد

اصل نسبیت فرهنگی در تجارت و بخصوص در تجارت جهانی کاربردهای بسیار وسیعی دارد چرا که شرکتها روز به روز در بازارهای جهانی فعالتر می شوند و مجبورند با فرهنگهای مختلفی از کشورهای متفاوت تعامل نمایند
این تغییر در زاویه دید ما را به فروتنی و تواضعی در برابر طبیعت زندگی و سایر فرهنگها و جوامع می رساند که این دید برای داشتن تجارتی موفق ضروری است و راز اصلی رشد بالای ژاپنی ها همین فروتنی و تواضع بسیار بالا ی آنهاست . در واقع در دنیایی با اینهمه تغییر و تلون، داشتن دیدی نسبی نسبت به زندگی اجتناب ناپذیر می نماید. این دیدگاه نخستین گام است برای رسیدن به اولین پله در مسیر تفکر جهانی

مدیران شرکتها با توجه به پهنه ای که در برابر چشمان خود برای تجارت در نظر می گیرند دارای نگرشهای متفاوتی هستند و اساسا با توجه به هدفی که مدیران شرکتها بر اساس منابع خود در نظر می گیرند ممکن است بر کشور خود تمرکز نمایند یا اهداف خود را در بازارهایی خارج از مرزهای کشور مادر جستجو نمایند

1- شرکتی که بر روی کشور مادر تمرکز کرده است ودارایی های کلیدی در کشور مادر است و عملیات بین المللی و خارج از کشور را در درجه دوم اهمیت قرار داده و عمدتا از آن به عنوان فرصتی برای فروش و عرضه محصولات مازاد داخل سود می برد .در این مرحله توجه اصلی به داخل می باشد و هیچ گونه تحقیقات بازاریابی هدفمندی در سطح جهانی انجام نمی شود و تبلیغات جهت دهنده ای در سطح جهانی ندارد و تمام برنامه ها و خط مشی های بازاریابی آن در دفتر مرکزی کشور مادر طراحی شده و مبتنی بر شرایط کشور مادر می باشند.در این شرایط شباهتی که کشور مادر با سایر کشورها دارد مورد توجه قرار می گیرد.
2- مرحله چند ملیتی : داراییهای کلیدی غیر متمرکزاندو واحدهای عملیاتی در کشورهای مختلف ایجاد می شوند و تمرکز اصلی بر روی چند کشور خاص است.شعباتی در بازارهای بین المللی ایجاد می شود و هر یک از این شعبه ها استقلال داشته و اهداف و برنامه ها و مشی های بازاریابی و فروش مخصوص به خود را دارند.هر یک از کشورهای مورد نظر دارای خصوصیات منحصر به فردی می باشند. در این شرایط اختلاف بین کشورهای خارجی مورد توجه قرار می گیرد.
3- و4- مرحله منطقه ای و مرحله جهانی : در این دو مرحله که شباهتهای زیادی هم به هم دارند داراییها پراکنده و تخصصی و وابسته به هم اند وتمرکز روی یک یا چند منطقه از جهان یا روی سرتاسر دنیا می باشد . در واقع مناطقی از جهان یا کل جهان را بعنوان بازار بالقوه دیده و سعی می کنند تا استراتژی های یکسانی را برای بازارهای جهانی تدوین و اجرا نمایند.در این شرایط اختلافها و شباهتها را در کشور مادر و چند منطقه از جهان یا در کل جهان شناسایی کرده و راهبرد بازاریابی یکپارچه منطقه ای یا جهانی را با توجه به این اختلافها و شباهتها طراحی می نمایند.

وقتی در مسیر تجارت بین المللی در جاده حرکت مرحله به مرحله قرار می گیریم نیروهایی جلو برنده و نیروهایی بازدارنده هستند .بعضی از نیروهای جلو برنده و انگیزه دهنده عبارتند از وجود بازارهای آزاد و نیازهای مشابه در بازارهای مختلف وکاهش هزینه ها به دلیل تولید انبوه و انتقال سریع و صحیح اطلاعات در سطح جهان و شگفتی و لذت تعامل با سایر فرهنگها .نیروهای بازدارنده ای که معمولا در شروع و ادامه این حرکت سکته ایجاد می کنند عبارتند از تفاوت بازار ها و هزینه های مختلف و کنترلهای ملی کشورهای مختلف و ملی گرایی و تعصبات ملی و جنگ و محافظه کاری و کوتاه نگری مدیریت و راحتی در تمرکز محلی و ترس از مواجهه با سایر فرهنگها.

در دنیای تجارت چه می گذرد؟

در تجارت آنچه بسیار مهم است این است که حرکت مرحله به مرحله را یاد بگیریم و ابتدا در مرحله ای که هستیم خود را به درستی ببینیم و آن مرحله را در خود حل کنیم و مسلط به شرایط شویم و بعد مرحله بعد را تعیین کنیم و ابزار رسیدن به مرحله بعد را بدانیم و بعد با ایمان و اعتماد به نفس کارها را به جریان بیاندازیم و به جلو هل بدهیم و البته با طبیعت کارها هم همراهی کنیم و با طمانينه و حوصله کارها را پیش ببریم.
در واقع برای اینکه تجارتی موفق را با دنیا داشته باشیم باید بدانیم که خود در چه شرایطی هستیم و دنیا در چه وضعی است.
در اثر آموزه های روشنفکرانه ای که در دهه های اخیر از سوی متفکران و روشنفکران دنیا ارائه شده است انسان متمدن متوجه شده که بایستی کمی به اصل خویشتن باز گردد .در این راستاانسان توجه به عالم عدد و رقم را کم کرده و از دیدگاههای ماتریالستی خود کاسته است . جوامع پیشرفته از ساختار مبتنی بر جامعه مدرن به سمت جامعه پست مدرن در حرکتند و بیش از پیش به شهود و ایهام و غریزه بها می دهند. آنچه در جهان می گذرد حرکت سازمانها از ساختار مبتنی بر جامعه مدرن به ساختار مبتنی بر جامعه پست مدرن می باشد.به واسطه سرعت بالای تغییرات شیوه های اندیشیدن و درک محیط هم دستخوش دگرگونی و تحولات اساسی شده و در رفتار سازمانها هم اثر گذاشته است.
در شرایط پست مدرن ویژگی های سنتی و قدیمی مورد احترام انسان مثل برابری و عدالت و توافق نظر در امور و تفویض اختیار و روابط افقی اهمیت داشته و از طرف دیگر محیط غیر قابل پیش بینی بوده و به هیچ وجه ثبات ندارد و تشنج مشخصه بارز این عصر می باشد. در الگوی پست مدرن شکل سرمایه دیگر نه پول و مستغلات و ماشین الات بلکه اطلاعات است و تکنولوژی مانند عصر مدرن تکراری و روتین و یکنواخت نیست بلکه غیر تکراری و مبتنی بر نیاز می باشد.اندازه سازمانها در عصر پست مدرن کوچک یا متوسط می باشد و دیگر بزرگی سازمانها شاخص موفقیت انها نیست بلکه شعار کوچک زیباست جایگزین شده است.هدفها از رشد و کارایی و دیوانسالاری و بهره وری به یادگیری و اثر بخشی و عوامل زیست محیطی و رشد شخصی و حرفه ای تغییر یافته اند و از نظر فرهنگ سازمانی نیز به جای آنکه موجودیت کارکنان امری قطعی تلقی شود به تفویض اختیار و توجه به توانایی کارکنان توجه می شود.از نظر سازمانی هم در این عصر ساختارها غیر متمرکز و انعطاف پذیرند و مرزها نامشخص است و رهبری خدمتگذار می باشد و ارتباطات به جای مکتوب و رسمی بودن غیر رسمی و شفاهی می باشند و کنترل غیر متمرکز و مبتنی بر خود کنترلی است و برنامه ریزی و تصمیم گیری ها همگانی ست و چراغ راهنمای امور مساوات و برابری ست

سازمانهای پست مدرن بیشتر از گذشته به انسان توجه دارند و کانون توجه و عملشان بیشتر از گذشته انسان می باشد . این شرایط فردای سازمانهای جهانی ست و هر کس بخواهد به بازاریابی جهانی روی آورد و در سطح جهان تجارت و بازاریابی کند بایستی از شکل سازمانهای آینده و نحوه کار آنها خبر داشته باشد.

نظم ناشناخته و درک سایر فرهنگها لازمه بازاریابی جهانی

بر اساس تئوری نظم ناشناخته ما در دنیایی پیچیده و پر از رویداد زندگی می کنیم که مشخصه اصلی آن بی اطمینانی ست.از اصلی ترین ویژگی این دنیا تغییرات سریع و ابهام است و مدیران نمی توانند همیشه از راههای معقول و منطقی رویدادهای اطراف خود را اندازه گیری و ارزشیابی نمایند و آنها را پیش بینی یا کنترل نمایند. بر اساس این تئوری البته این تصادف و بی نظمی در مرزها و محدوده های مشخصی یا الگوهای بزرگتر از نظم معینی برخورداراند

پدیده اثر پروانه ای که از شاخه های نظم ناشناخته است بیان می دارد که در دنیای ما بسیاری اوقات رویدادهای کوچک اثرات شگرفی بر جا می گذارند . بال زدن پروانه ای در شهر پکن می تواند هوا را بر هم زند و سر انجام بر هوای شهر بوینس آیرس اثر گذاشته یا طوفانی را در کالیفرنیا سبب گردد.این بیانگر تعامل بسیار بالای دنیای اطراف ماست . برداشتی از هستی وجود دارد که بر اساس آن پدیده های خلقت در هم می تنند و به هم تبدیل می شوند و یا از ترکیب آنها با هم چیزی نو باز آفریده می شود.اینکه همه چیز در حال تغییر و تبدیل است .با این برداشت ذهنی از خلقت شناخت کسانی که با آنها تعامل تجاری و غیر تجاری صورت می گیرد اهمیت ویژه ای پیدا می کند.

در تقسیم بندی هایی که در پژوهشها و تئوری های نوین می شود فرهنگها را به دو گونه اصلی تقسیم می کنند.فرهنگهای عمیق و فرهنگهای سطحی.در ادامه به بررسی بعضی تفاوتها بین فرهنگ عمیق و فرهنگ سطحی که می توان اروپای شمالی از یک طرف و ژاپن از طرف دیگر را نماد آنها دانست پرداخته شده است
در فرهنگ عمیق تعهد شفاهی فرد به شرف و حیثیت او ارتباط دارد در صورتی که در فرهنگ سطحی به تعهدات شفاهی مردم نمی توان اعتماد کرد و کلیه توافقات باید مکتوب باشد.در فرهنگ عمیق مسئولیت خطاهای سازمان توسط بالاترین مقام سازمان پذیرفته می شود اما در فرهنگ سطحی به پایین ترین رده های سازمان تحمیل می شود.در فرهنگ عمیق فضای کار مردم نزدیک به هم است اما در فرهنگ سطحی از ایجاد مزاحمت ناراحت می شوند و دارای فضای جدا گانه می باشند.وقت در فرهنگ سطحی طلاست اما در فرهنگ عمیق باید برای هر کاری زمان کافی اختصاص داده شود.مذاکره در فرهنگ سطحی خطی می باشد در مورد هر مسئله ای بصورت جداگانه بحث می شود و سریعا تصمیم گیری صورت می گیرد اما در فرهنگ عمیق فرایند مذاکره طولانی ست و هدف عمده ان آشنایی طرفها با هم می باشد و در نهایت اینکه اهمیت حقوقدانان در فرهنگ سطحی بسیار زیاد و در فرهنگ عمیق کم می باشد

بر اساس همین ویژگی ها مثلا اگر بخواهیم با یک فردآمریکای شمالی وارد مذاکره تجاری شویم باید به اهرمهای روانی که ایشان دارند توجه کنیم.امریکای شمالی ها بیشتر بصورت کلامی ایجاد ارتباط می کنند و غالبا فقط بر زبان مادری خود تسلط دارند و پر حرفند و علاقه ای به تغییر و انطباق خود با شرایط ندارند . صریح هستند و جواب نه را بعنوان یک پاسخ قبول ندارند و لذا پا فشاری و اصرار زیادی برای فروش محصول خود می نمایند و علاقه مند هستند که تمامی کارتهای خود را یک دفعه روی میز بگذارند و عادت ندارند شرکای خود را بیشتر درک کنند و این تفکر که من به تنهایی می توانم در معاملات و مذاکرات شرکت نمایم تکیه گاه روانی ایشان است.
از طرف دیگر درتجارت و تبلیغات جهانی ملاحظات فرهنگی باید مورد توجه ویژه قرار گیرند. بعنوان مثال هفت ویژگی که تبلیغات در ژاپن را متمایز می کند عبارتند از این که الف) در پیامها اشکال غیر مستقیم ترجیح داده می شود ب) ارتباط کمی بین محتوای تبلیغات و کالایی که در مورد آن تبلیغ شده وجود دارد ج) در تبلیغات تلویزیوني تو ضیحات کمی داده می شود د) کلمات طنز برای ایجاد احساسات متقابل مورد استفاده قرار می گیرند ه) افراد معروف در غالب دوستان نزدیک یا آدمهای معمولی ظاهر می شوند ر) اولویت به اعتماد شرکت داده می شود نه کیفیت کالا.

یا در مورد کشورعربستان ملاحظات زیر وجود داردالف )تبلیغات طالع بینی یا کتب و نشریات مربوط به فالگیری ممنوع است ب) تبلیغات ترس آور ممنوع است ج) استفاده از جملاتی که بیانگریک تیتر یاخبر یاجمله ای رسمی باشد ممنوع است د )تبلیغات مقایسه ای ممنوع است ه)زنان می توانند فقط در آگهی هایی که مربوط به موضوعات خانوادگی ست شرکت نمایند ر) زنان باید با لباسهای بلند و مناسب طوری که تمام اعضا بدن آنها بجز صورت و کف دست معلوم باشد شرکت نمایند.

در نحوه اداره سازمانها درکشورهای مختلف نیز تفاوتهای زیادی وجود دارد بعنوان مثال در سازمانهای ژاپنی استخدام مادام العمر است و ارزیابی و ارتقای کارکنان با کندی انجام می گیرد و مسیرهای شغلی مشخصی تعیین نمی گردد و مکانیزم کنترل به صورت رسمی نیست و مسئولیتها و تصمیم گیری ها مشترک است اما در سازمانهای غربی استخدامها کوتاه مدت است و ارزیابی و ارتقا سریع انجام می شود و مسیرهای شغلی تخصصی ست و شیوه های کنترل رسمی و علنی ست و مسئولیتها و تصمیم گیری ها فردی ست .

دوالگوهای مناسب شناخت فرهنگها قبل از تجارت

کلید موفقیت در ایجاد رابطه تجاری مناسب با سایر فرهنگها شناخت ویژگی های این فرهنگهاست.برای شناخت سریع و درست فرهنگها نیاز به ابزارهایی است که بصورتی شفاف کمک به درک سایر فرهنگها نمایند.در سالهای اخیر الگوهای جدیدی برای تشخیص ویژگی فرهنگها از یکدیگر ارائه شده اند دو مورد از این الگوها که کاربردی ترند الگوی کلاکهان و استرادبک و الگوی هاف استد هستند.

الگوی کلاکهان و استرادبک

این الگو دارای ملاکی با شش بعد است
لف)رابطه انسان و طبیعت : آیا انسان در فرهنگ مورد بررسی مقهور طبیعت و عوامل محیطی اطراف خود است با آن کنار می آید و سازش می کند یا حاکم بر محیط خود است ؟ مثلا اینکه در کشورهای اروپای شمالی و امریکای شمالی میلیاردها دلار صرف تحقیقات در مورد سرطان می شود بیانگر ان است که این کشورها باور دارند که می توانند طبیعت را کنترل کنند اما در کشورهای عربی عموما باور بر این است که سرنوشت دارای دستی نیرومند است و همه چیز از پیش تعیین شده است.
ب) رابطه فرهنگ مورد بررسی و زمان : در فرهنگ مورد بررسی به گذشته یا حال یا آینده توجه بیشتری می شود؟دانستن دیدگاه فرهنگ مورد نظر به زمان شخص را قادر می سازد تا بتواند در آن فرهنگ به اهمیت مرزهای زمان پی ببرد و تکلیف خود را در مورد برنامه ریزی بلند مدت و کوتاه مدت مشخص نماید.مثلا ایتالیایی ها سنت گرا هستند و همواره می کوشند سنت های تاریخی خود را زنده نگه دارند در صورتی که در امریکای شمالی به زمان حال و آینده نزدیک توجه می شود و در ژاپن زمان بلند مدت مورد توجه است.
ج) ماهیت مردم چگونه است : از دیدگاه فرهنگ مورد بررسی مردم ذاتا خوبند یا بدند و یا ترکیبی از این دو می باشند؟ معمولا در حکومتهایی که پنداشته می شود مردم ذاتا شرور و پست اند نظامهایی توتالیتر و دیکتاتوری بر سر کار می آیند و در جوامعی که برای ارزشهای انسانی ارزش قائلند نوع حکومت یا مدیریت جنبه مردمی داشته و مبتنی بر خوش بینی است.
د) توجه به کاراست یا فعالیت : اینکه در فرهنگ مورد بررسی بر انجام کارها تاکید می شود یا بر خوشگذرانی و لذت بردن از لحظات و یا غلبه بر هوای نفس و لذت ترک لذت ، بیانگر شیوه تصمیم گیری آن جوامع است و کشورهایی که بر اساس خوش گذرانی زندگی می کنند بیشتر تصمیمات بر اساس احساسات گرفته می شود.
ه) رابطه افراد با یکدیگر بر چه اساسی ست: اینکه ارتباط بین افراد بر اساس فرد گرایی ست یا زندگی گروهی مورد احترام است وجه دیگری از شناسایی فرهنگ مورد بررسی می باشد.در جوامع فرد گرا توجه به توانایی های فردی و قابلیتهای شخصی بالاست اما در کشورهای با گرایش کار گروهی توان ایجاد کار گروهی و همکاری از ارزش زیادی برخوردار است.
ر) ماهیت مکان یا زمان چیست : در بعضی فرهنگها افراد کارها را درفضای باز و در حضور همکاران خود انجام می دهند اما در بعضی فرهنگها افراد اصرار دارند دارای فضای خصوصی باشند و به همه چیز جنبه ای رمز آلود بدهند .مثلا در ژاپن به ندرت مدیران سازمان دارای دفاتر مجلل و بزرگ هستند و معمولا فضای کاری با دیوارهای کوتاه چوبی از هم جدا می شوند . اما در امریکای شمالی برای نشان دادن مقام اداری و اصالت و موفقیت فرد مدیران دارای اتاقهای خصوصی و دفاتر بزرگ می باشند.

الگوی هاف استد
هاف استد دانشمند هلندی مدیریت بر روی 40 کشور تحقیقاتی را انجام داد با هدف کشف رابطه بین خصوصیات ملی و انگیزه کارکنان.
دراین الگو هاف استد اثرات فرهنگ ملی را بر رفتارها و ارزشها و نگرشهای جامعه مورد بررسی قرار داده و شاخصی برای تفاوت جوامع تعریف کرده است.در این الگو چهار بعد اصلی مورد بررسی قرار می گیرند.
الف) فرد گرایی و جمع گرایی : در جوامع فردگرا پیش فرض این است که هر فرد مسئول خود و افراد درجه اول خانواده خود است و از طرف دیگر به افراد جامعه آزادی های زیادی نیز داده می شود.اما در جوامع جمع گرا افراد انتظار دارند که گرده حافظ منافع انها باشد و به هنگام بروز مشکل آنها را یاری کند.نکته جالب این که رابطه فردگرایی و ثروت ارتباطی کاملا مستقیم است.
ب ) اختلاف در ثروت و قدرت : آیا جامعه مورد بررسی می پذیرد که قدرت بصورت نا برابر توزیع شود؟ در این گونه جوامع به مقامات بالاتر جامعه احترام زیادی گذاشته می شود و عنوان و پایه فرد در سازمان دارای وزن قابل توجهی ست.
ج ) اجتناب از عدم اطمینان : مردم برخی جوامع خطرپذیرند و معمولا در برابر عقایدی که با دیدگاهشان مخالف است بردباری نشان می دهند و مردم بصورت نسبی احساس امنیت می کنند . بر عکس جوامعی که از عدم اطمینان اجتناب می کنند مردم در اضطراب بسیار شدید به سر می برند در این جوامع مقررات بسیار رسمی بر سازمانها حاکم است.
د‌) مقایسه کیفیت با کمیت زندگی : در برخی فرهنگها به کمیت زندگی و ارزشهای ابزاری و کسب پول و ثروت توجه می شود و در برخی دیگر به کیفیت زندگی یعنی بر وجود روابط و نشان دادن حساسیت به بهبود و رفاه دیگران تاکید می شود.

موخره

وقتی محیط خارجی بسیار متغیر و متلون است و ثبات ندارد باید به درون نگاه کنیم و متکی بر موجودیت خود عمل کنیم.بایستی قوتهای خود را بشناسیم و متکی بر این قوتها از فرصتها استفاده کنیم.باید ضعفها را بشناسیم و اول اطمینان حاصل کنیم که آنها ضعف هستند و ما در ارزیابی آنها اشتباه نکرده ایم و بعد آنها را تبدیل به فرصت کنیم .بررسی نماییم و آن ارزش و تمرین خودسازی را که آن ضعف را کمرنگ می کند یا از بین می برد بشناسیم و آنرا وارد حافظه جمعی جامعه کنیم و تمرین و تمرکز و تمرکز تا که ملکه ذهنی جامعه شوند و تغییر و تحولی بنیادی در رفتار گروهی ایجاد نمایند.

مذاکره مطلوب در توفیق تجاری

مذاکره مطلوب در توفیق تجاری

امیر حسین شفقی
مجله انجمن مشاوران مدیریت ایران - دسامبر 2004
جوزف لیمان رییس روابط صنعتی شرکت زیراکس فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد در رشته ی مدیریت است . وقتی که وی دانشجو بود در واحد درسی روابط کارگری با شیوه انجام مذاکرات مطلوب اشنا شده بود . او اموخته بود که مذاکره جریان مداوم رفت و برگشت ارتباطات به منظور دست یافتن به یک تصمیم مشترک است .در واقع مذاکره نوعی بده بستان ارتباطی را در پی دارد که در نهایت طرفین در نقطه ای مشترک به توافق می رسند و از طرفی مذاکره مطلوب شیوه ای ست که بر شایستگی ها تاکید دارد و در زمینه توانایی ها سخت گیر و درمورد افراد ملاحظه کاروملایم است.هیچ حیله و نیرنگی را برنمی تابد و امکان برقراری عدل و انصاف را فراهم نموده و از بهره برداری غیر منصفانه از شرایط جلوگیری می نماید.در این شیوه طرفین ترجیح می دهند بجای کشمکش و به زانو در اوردن دیگری به شکلی به توافق برسند . لیمان پس از حضور در شرکت زیراکس تصمیم گرفت که شیوه مذاکره مطلوب را در شرکت اجرا نماید
در گذشته مدیریت و کارکنان شرکت زیراکس هر سه سال یک بار به مدت چهارماه جلساتی متوالی را باحضور چهل نفر از نمایندگان دو طرف برای ایجاد تفاهم و بستن قرارداد تشکیل می دادند
اندکی پس از مذاکرات 1997 لیمان با رهبر اتحالدیه تماس گرفت و به منظور ایجاد مطلوبیت بیشتر در مذاکرات پیشنهاد تشکیل جلسه ای را داد.در جلسه مذکور پس از توضیحات لیمان طرفین در مورد دو مسئله به توافق رسیدند
1 – انتخاب افراد مناسب برای انجام مذاکره
2 - تشکیل کارگاهها و کلاسهای اموزشی مجزا در زمینه مذاکرهویژگی هایی که لیمان و رییس اتحادیه برای انتخاب نفرات شرکت کننده در مذاکرات بر سر انها توافق کردند به شرح زیر بودند
1 – اعتماد به نفس داشته باشند و احساس شایستگی نمایند.که این در اثر شناخت موجودیت و توانایی های خود امکانپذیر است
2 – بر مسئله مورد بحث تسلط کانل داشته باشند و تمام زوایای قضیه را بشناسند
3 – درطول مذاکره طرفهای مذاکره را متوجه خود نگه داشته و از جدیت و شوخی بیش از حد بپرهیزند
4 – از کلماتی که عدم قطعیت را بازمی تابانند مثل شاید و به نظر من استفاده نمی کنند
5 – دارای حرکات محکم و روان هستند
6 – مقاومت و ایستادگی دارند و خوب می دانند که پیروزی نهایتا از ان ایستادگی کنندگان است
7 – لباس مناسب می پوشند که بی عیب و الایش است و جلب اعتماد می کند
8 – روی کلماتی که بیانگر ارزشهای واقعی انهاست تاکید بیشتری می کنند
9 – نتایج عملی را در نظر داشته و دارای شخصیتی عملگرا هستند
10 – نتایج مطلوب را می دانند و هدفمند چانه زنی می کنند
11 – توان گفتن نه را دارند
12 – بر زمان مسلط اند با رهزنان زمان به خوبی مقابله می کنند

پس از انتخاب نفرات مورد نظر برای شرکت در مذاکرات توسط طرفین کلاسهای اموزشی مجزایی برای انتخاب شدگان برگزار شد که بصورت کارگاه اموزشی و با استفاده از تکنیک ایفای نقش محتوای اموزشی زیر را با شرکت کنندگان تمرین کنند
1- خود را بجای طرف مقابل قرار دهید و قضایا را از دریچه چشم او تحلیل نمایید
2 – از حرکات سمبلیک مثل اهدای یک شاخه گل روبوسی و به گرمی دست دادن استفاده نمایید
3 – به سخنان طرف مقابل به صورت فعالانه گوش دهید.تا نظرات و احساسات او را کاملا درک کنید
4 – هدفمند صحبت کنید و از ارتباطات بیش از اندازه به خصوص در شرایط تشنج بپرهیزید
5 – در نظر بگیرید که طرفهای مذاکره انسانند و دارای ارزشهای عمیق و دیدگاهها و سوابق متفاوت می باشند
6 – روی منافع تمرکز کنید نه روی مواضع چون از طریق مواضع متعددی می توان به منافع مورد نظر رسید
7 – آینده گرا باشید نه گذشته گرا و در مورد نتایج مطلوب اینده صحبت کنید
8 – منافع و خواسته های خود را بصورت صریح بیان کنید طوری که طرف مقابل از درجه ضرورت و مشروعیت منافع شما اگاه شود
نتایجی که از برگزاری دوره های اموزشی فوق به دست امد بسیار چشمگیر بود و در مذاکراتی که در سال 2000 برگزار شد این مذاکرات تنها 5 هفته به طول انجامید و در نهایت هم تیم مدیریت و هم کلیه اعضای اتحادیه از نتایج راضی بودند و انرا تایید نمودند

انتخاب کارآمد درآشفته بازارتجارت

انتخاب کارآمد درآشفته بازارتجارت

امیرحسین شفقی
مجله عصر تبلیغات و بازاریابی - آپریل 2006

در تجارت هر قدربا محیط بیرونی ناپایدارتری سروکارداشته باشیم و کمتربتوانیم در تصمیم گیری ها شرایط بیرونی راپیش بینی کنیم یاحتی به ثبات وپایداری شرایطی که حالاهست اطمینان داشته باشیم بیشتربایدبه محیط درونی بپردازیم ودر واقع با نوعی درونگرایی هدفمندتصمیم گیری های تجاری خودرااعمال کنیم.هدفمندی درآن جهت که هرروزبیشترضعفهای خودوسازمان خودرابشناسیم وبا پیداکردن الگوهای رفتاری وارزشهای اخلاقی وویژگی های تکنیکی که آن ضعفها رادر برابررقبای ما کمرنگ می کنند آنها راازبین ببریم وازطرف دیگرقوتهای درونی خودوسازمان خودرانیزدربرابررقبابشناسیم وهرروزاین قوتهارابسط دهیم وجنبه های بدیع تری ازاین قوتهارادر برابررقباکشف کنیم وآنها رابپرورانیم. هرقدرتهدیدهای موجوددرمحیط بیرونی غیرمنتظره تراست وفرصتهای موجوددرمحیط مانندموج آمدن وبودنشان غیرقابل پیش بینی تر است بیشترمجبوریم به درون سازمان نگاه کنیم وخودراازدرون دربرابررقبا مجهزنماییم

ماهیت انتخاب و تصمیم گیری در بازار

بعضی اوقات درروندحرکت تجاری خودوسازمان خوددرنقطه عطف می ایستیم.نقطه عطفی که تصمیم گیری مدیران سازمان در آن نقطه مسیرحرکت ونوع بودن آینده سازمان را مشخص می کند.اینکه درهمان سطحی که کارتجاری وزندگی حرفه ای می کنیم بمانیم وجا بازکنیم وبه رشد افقی خودبپردازیم یاحرکت کنیم وجلوتربرویم وعمودی پیش برویم وبه پله های بالاتری برسیم.اینجاست که تصمیم گیری تجاری درنقطه عطف وانتخاب معنا پیدامی کند انتخاب موجودیتی برتریا همین موجودیت با عمق بیشتر
استونردرکتاب مدیریت خودمی گوید : تصمیم گیری یعنی شناسایی واقدام به یک عمل برای حل یک مسئله خاص یا بهره برداری ازیک فرصت.تصمیم گیری تجاری حلقه ارتباط شرایط کنونی بازاربه شرایط آینده است وازمجرای عملیاتی که انجام خواهد شدحال رابه آینده وصل می کند. درواقع هنرتصمیم گیری درکانون فعالیتهای مدیران بازارقراردارد.در فرایندتصمیم گیری تجاری زمان وروابط انسانی نقشهای مهمی ایفا می کنند.در برخی فرهنگها هنگام تصمیم گیری روابط انسانی نقش مهمتری ایفا می کنندودربرخی فرهنگهاحل شدن مسئله اولویت دارد
اصلی ترین دلیل تصمیم گیری هادربازارتفاوت بین آنچه هست و آنچه باید باشداست.ممکن است دربرخوردبا مسائلی که در بازار رخ می دهند ازآنها دوری گزینیم و درواقع مشکل را نادیده بگیریم تا خود بخود حل شوند.این برخورد پاک کردن صورت مسئله است که خودمشکلات متعددی به همراه می آورد.برخورددیگرپذیرش مشکل موجوددربازاروکوشش برای حل آن می باشد.اینگونه مدیران توان وجسارت روبروشدن بامشکل رادارندوبیشتردرسازمانها و بازارهای درحال تغییرموردتوجه قرارمی گیرند. برخورد سوم که حرفه ای تراست جستجوگری برای یافتن مشکل بالقوه است.این گروه از مدیران برای پیش بینی مسائل آمادگی کامل دارندومی توانند با توجه به اطلاعاتی که دارند رخداد احتمالی راحدس بزنند. پیش فزض اصلی دراین نوع برخوردبا بازار این است که با داشتن اطلاعات می توان تدابیری اندیشید که از بروز بسیاری مسائل جلوگیری کرد

الگوهای تصمیم گیری درتجارت

ریچارد ال.دفت در کتاب تئوری و طراحی سازمان الگوهای تصمیم گیری در تجارت را به شرح زیر تقسیم بندی می نماید

1—الگوی علمی : این شیوه درهنگام جنگها برای محاسبه فاصله دشمن برای پرتاب بمب و یا ارسال اژدر استفاده می شد.بعدازاثرات مثبت شگرف این شیوه در جنگ به شرکتهای تجاری و دانشکده های بازرگانی نفوذکردومراحل تکامل خودراطی نمود.دایره داده پردازی داده هایی را برای تجزیه و تحلیل ارائه می نماید و دایره تحقیقات عملیات برای شناسایی متغیرهای ذیربط از گروههای ریاضی استفاده می کنند و راه حلها را بصورت ارقام کمی درمی آورند و به آنها ظریب احتمال می دهند

2 – الگوی کارنگی : این شیوه می گوید که در تصمیماتی که در سطح سازمان گرفته می شود تعداد زیادی از مدیران دخالت می کنند و تصمیم نهایی مبتنی بر نوعی ائتلاف است که بین مدیران شرکت به وجود می آید .دلایل زیادی برای ائتلاف مدیران نام برد که از آن جمله است مبهم بودن هدفهای سازمانی که حتی هدفهای عملیاتی دوایر نیز سازگاری لازم را با هم ندارند هیچ مدیری وقت و انرژی و توان فکری لازم را ندارد که همه جنبه های مختلف موضوع را ببیند و بررسی نماید . بزرگترین حسن ائتلاف مشروعیت تصمیم های اخذ شده است .چون در نهایت راه حلی پذیرفته می شود که رضایت همه را جلب نماید

3 – الگوی تصمیم گیری مرحله ای : اساس این الگو بر مبنای این اصل قرار گرفته است که تصمیم های مهمی که در سازمانها گرفته می شوند بصورت سلسله ای از تصمیمات کوچکند که در مجموع بصورت یک تصمیم بزرگ یا عمده در می آیند .در این روش بر عوامل سیاسی و اجتماعی تاکید زیادی نمی شود ولی بر رعایت ترتیب اقدامات یا مراحلی که باید از ابتدا بعد از شناسایی مسئله تا راه حل نهایی پیمود تاکید زیادی می شود .این الگو دارای 3 مرحله اصلی می باشد که عبارتند از مرحله شناسایی مرحله ارائه راه حل و مرحله انتخاب راه حل

4 – الگوی جام جهان نما : در تعاریف و کتب بازار از جدیدترین و جذاب ترین الگوهای تصمیم گیری می باشد. در این الگو این امکان برای همه مهیاست که درباره همه سازمان بیاندیشند.این الگو براساس نوعی هرج و مرج سازمان یافته و نوعی آنارشیسم هدفمند بنا شده است . چهارنتیجه کلی که از فرایند تصمیم گیری مبتنی بر الگوی جام جهان نما به دست می آید به قرارزیرمی باشند 1 – حتی زمانی که مسئله ای وجود ندارد ممکن است راه حلهایی ارائه شوند.مثل تحمیل سیستمهای کامپیوتر به بسیاری ازسازمانها از طرف کارمندان . که این کامپیوترها بیشترازآنکه مسئله حل کنندخودمسئله سازمی شوند.2 – تصمیمی گرفته می شود بدون اینکه مسئله ای حل شود.مثلا ایجادبخش جدیدی درسازمان با امیدبه حل مسئله ای .اما در واقع مسئله هیچگاه حل نمی شود.3 – ممکن است مسائلی بدون هیچ راه حلی وجود داشته باشد کسانی که درسازمان کارمی کنندبا بعضی مسائل خاص خو می گیرندوهیچ گاه درصدد حل آنها برنمی آیند.4 – همه مسائل حل نمی شوند .باید توجه کرد که فرایند تصمیم گیری در مجموع کارساز است .در واقع سازمان در مسیر کاهش دادن بارمسائل گام برمی دارداما همه مسائل حل نمی شوندالگوی جام جهان نما حکایت ازنظم دربی نظمی داردوحکایت ازبرخورد زنده با طبیعت کارها داردوهمان چیزیست که درتجارت درمحیطهایی با تغییروتحول زیادکه تعدادزیادی متغیر داخلی و خارجی وجوددارندموردنیازتجارومدیران است

بعنوان مثال از الگوی تصمیم گیری موفق درشرایط بی اطمینان فیلم کازابلانکا که درسال 1942روانه بازارشدرامی توان نام برد.درآن سالها جنگ دوم جهانی چنان محیط را متغیروبی اطمینان کرده بودکه همه چیززیرسایه جنگ مبهم وپیچیده ونامشخص جلوه می کرد. با این وجوداین فیلم هنوزبعدازگذشت سالها کاملازنده است ومشخص است که تصمیم گیریهایی که دراین پروژه اعمال شده است نیزمقتضی با شرایط زمان جنگ بوده است. کمتر کسی می داند تا زمانی که صحنه آخر فیلم تهیه شد هیچ یک ازکسانی که درکارتولید این پروژه دست اندرکاربودند نمی دانستندسرنوشت فیلم چه خواهد شد.اما در آن آشفته بازار محیطی همه چیزدست به دست هم داد تا فیلمی ساخته شودکه روح زمان در آن جاریست فیلمی که توانست جایزه آکادمی را بعنوان بهترین فیلم و بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه ازآن خود کند.هنوز هم متخصصان تاریخ سینما ومردم عادی آنرا بعنوان اثری بدیع می شناسند. ناپایداری محیط اطراف ما با وجود انبوهی ازعوامل اثرگذاربرکسب وکارما کمتر اززمان جنگ وشرایطی که این فیلم درآن ساخته شد نیست.این همان نیاز به استفاده از الگوی جام جهان نما درتصمیم گیری تجاری ست
برادران وارنرکه فیلم مذکوردرشرکت ایشان ساخته شدبا این الگوهای انتخاب آشنابودند.اما الگویی که ایشان دراداره این پروژه تجاری ازآن پیروی نمودند الگوی جام جهان نما بود نحوه برخوردبرادران وارنرومایکل کرتیس کارگردان فیلم کاملا مقتضی با شرایط آن روز بوده است.وقتی طرح فیلم برای نخستین بار به شرکت ارائه شدنامش بود هرکس به ریک می آید. وقتی فیلم روی میزهال والیس قرارگرفت وی متوجه نکات مثبت فیلم شد وحق پخش آنراخریداری کرد اما کاملا شهودی وغریزی نام آنرا به کازابلانکا تغییردادتا بتواندازویژگی های جغرافیایی که فیلم درآن رخ می داد استفاده کرده وآنرا دربستر سازمانی موجهی پرورش دهد.همین نامگذاری اثری شگرف درموفقیت آن داشت چراکه درست 18روزپیش ازروزشکرگزاری 1942متفقین آفریقای شمالی را درنوردیدندوجنگ کازابلانکا رخ داد.سپس هنگامی که فیلم در سراسرسینماها درحال پخش بود روزولت و چرچیل در کنفرانس کازابلانکا شرکت کردند.رویدادی تاریخی که همزمان با نمایش فیلم اتفاق افتاد و توانست فروش فیلم را به میزان زیادی افزایش دهد
اگرهرالگوی تصمیم گیری وبرخورددیگری بغیرازشیوه جام جهان نما اتفاق می افتاداین پروژه شکست سختی می خورد. دست اندکاران فیلم بعدها اذعان کردند شیوه فیلمبرداری فیلم چیزی جزفاجعه نبوده است.نویسندگان هرروزنوشته های خودراتغییر می دادندونسخه جدیدی ارائه می کردند.معمولا ازصحنه های مختلف فیلمبرداری می شدولی کسی نمی دانست این بخشها رادرکجای داستان قرارخواهندداد.جالب اینکه حتی زمانی که قرارشدفیلمبرداری شروع شوددست اندرکاران تولیدنمی دانستندچه کسی دربرابرهنرپیشه نقش زن فیلم ایفای نقش خواهدکردوچه کسی وی راخواهدگرفت چون دوداستان تهیه شده بود.بازیگران فیلم یعنی بوگارت که نقش ریک را بازی می کردبرای انتخابش بحثهای زیادی درگرفت و اینگرید برگمن که نقش ایلسا را بازی می کردکاملا تصادفی به پروژه پیوست.بازیگران نمی دانستند چه نوع نقشهایی بازی خواهند کرد و به درستی نمی دانستند چه باید کنند
این جمله که کرتیس ازهنرپیشه ها خواسته بود در هرموقعیت همان کاری را بکنند که مناسب همان زمان باشد درواقع رمزوکلیدالگوی جام جهان نما درتصمیم گیری ها می باشد.وقتی که برگمن خواست بداندکدام مردنقش مقابل اورابازی می کندکرتیس به اوگفت هنوزنمی دانیم شما نقش خودرا بازی کنیدسعی کنیدآنرا به خوبی ارائه کنیددرهرزمان نقش مناسب همان زمان راایفا کنید. این شیوه مدیریت و تصمیم گیری در نهایت باعث شد برگمان که تنها نقشهای مناسب زمان را ایفا می کرد به شیوه ای عالی از عهده کار برآمد و بوگارت درنقش ریک کارش رابدون عیب و نقص پایان بردوداستان عشق وشکوه افسانه ای آن به گونه ای بیان شد که هیچ انتظار نمی رود بهتر از آن امکان داشت بیان شودودرنهایت فیلم با فروش قابل توجه هم درنزدمخاطب عام مقبول جلوه کرد و هم مخاطب خاص آنرا ستود.با اینکه یک تحلیلگرصنعت سینما پیش بینی کرده بود فیلم چیزی جزفاجعه نخواهد بود این فرایند فاجعه آمیز ادامه یافت و فیلم توانست در آن زمان 7/3 میلیون دلار که فروش بسیار بالایی محسوب می شدفروش کند

مذاكرات حرفه اى در تجارت

مذاكرات حرفه اى در تجارت
اميرحسين شفقى
روزنامه شرق يكشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴ - - ۱۴ اوت ۲۰۰۵
بخش اول

در تجارت هر چه كالاهاى مورد معامله بزرگتر و تخصصى تر مى شوند و هرچه بيشتر به سمت خريدهاى صنعتى و خريداران سازمانى و بازارهاى سازمانى مى رويم كه در آنها معمولاً تعداد خريداران اندك اما خريدها بزرگتر است و از نظر جغرافيايى متمركزتر هستند و تقاضاها انتقالى است و خريدها فاقد كشش است و تقاضا داراى نوسانات بيشترى است مذاكره حرفه اى اهميت بيشترى پيدا مى كند چرا كه در اين بازارها خريدها تخصصى تر است و تعداد بيشترى از افراد درگير خريدند و تصميم گيرى ها پيچيده تر است و تشريفات ادارى دست و پاگيرتر است و
ادامه این مقاله در روزنامه شرق

بازار هاى جهانى در چشم و دست ما


بازار هاى جهانى در چشم و دست ما

امير حسين شفقی

روزنامه شرق - يكشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۴ - - ۳۱ جولاى ۲۰۰۵

پيش شرط اصلى براى تبديل تهديد ها به فرصت در گام نخست تغيير نگرش ما است. تغيير نگرش ما نسبت به خودمان و نسبت به جهان اطرافمان.پيوستن ايران به عنوان عضو ناظر به سازمان تجارت جهانى امكانى است براى تبديل تهديدها _ در همه وجوه- به فرصت. ابتدا بايد ارتباطى كه با خودمان برقرار مى كنيم را مبتنى بر اهدافمان ترتيب دهيم بعد خود به خود ارتباطمان با دنياى اطرافمان نيز براساس رسيدن ما به اهدافمان شكل خواهند گرفت.كيگان در كتاب بازاريابى جهانى خود . . .

ادامه این مقاله در رورنامه شرق

اينترنت در خدمت بازار

اينترنت در خدمت اقتصاد

امیرحسین شفقی

روزنامه شرق - پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۴ - - ۲۰ اكتبر ۲۰۰۵

ابزار دست جويندگان طلا در دهه ۱۸۴۰ كه عصر جويندگان طلا نام گرفته است تنها بيل و كلنگ بود. در ۲۴ ژانويه ۱۸۴۸ وقتى خبر كشف طلا در كنار رودخانه ساكرانستو واقع در كاليفرنيا در سراسر دنيا پخش شد جويندگان فرصت از تمام دنيا به همراه بيل و كلنگ خود به اين سرزمين ناشناخته هجوم آوردند. اكنون نيز جويندگان طلاى ديگرى در راهند كه ابزارشان به جاى بيل و كلنگ كامپيوتر آنها است و در پى رودخانه هايى مثل ساكرانستو مى گردند . . .

لینک این مقاله در روزنامه شرق

نقدی محتوایی بر فیلم بید مجنون

نقدی محتوایی بر فیلم بید مجنون


امیر حسین شفقی - روزنامه بانی فیلم - سال 1384

عواملی از قبیل سابقه فیلم سازی مجید مجیدی و کارنامه بازیگری پرویز پرستویی و تبلیغات انجام شده پیرامون فیلم بید مجنون کافی اند تا هر علاقه مند به سینمایی را به سالن سینماها بکشانند.مجیدی با وام گرفتن سوژه از اتفاقی واقعی در زندگی جاری جامعه ایرانی نشان میدهد که می توان با پرداخت مناسب به جنبه های مثبت و منفی یک تغییر در زندگی یک فرد فیلمی ساخت و بیننده را برای ساعتی راضی به نشستن و دیدن کرد
فیلم محک ایمان است .نابینایی که از 8 سالگی بینایی خود را از دست داده است امیدی می یابد برای دیدن دوباره رنگها و خطوط زندگی عادی.یوسف در تصور انکه با یافتن بینایی خود"به خود حقیقی دست خواهد یافت وپس از آن خواهد توانست ارتباطی در خور خود با خدای خود برقرار نماید با خدای خویش احد می بندد که در صورت توان مجدد برای بینایی در راه خداوند زندگی کند و آن زندگی ساده و متمرکزی که تا بحال داشته است را با این امکان و فرصتی که مجددا در اختیارش قرار خواهند داد غنی تر سازد و رشد دهد. اما وقتی در شرایط واقعی قرار می گیرد و زرق و برق زندگی ناسوتی را مشاهده می کند همچون بید بر سر ایمان خویش می لرزد. خیلی وقتها نداشتن چیزی که حسرت داشتن آنرا می خوریم خود نعمتی گران بهاست
نماد ایمان در تاریخ بشری حضرت ابراهیم است که کیه کگور در موردش می گوید" ابراهیم شک نکرد او مضطربانه به این سو آن سو ننگریست .اگر ابراهیم آنگاه که بر کوه موریه ایستاده بود شک می کرد اگر مرددانه به این سو و آن سو می نگریست در این صورت به خانه باز می گشت و همه چیز همچون گذشته بود و پا پس نهادنش یک فرار بود اما ابراهیم شک نکرد و مظطربانه به این سو و آنسو ننگریست". اما انسان معمولی چطور ؟ زمانی که از خداوند چیزی را می خواهیم چقدر خود را محک می زنیم که اگر در شرایط داشتن آن چه می خواهیم قرار گیریم و اگر در آن شرایط باشیم چه خواهیم کرد .چقدر در خود این توان را داریم که خود را در آن شرایط حس کنیم و رفتار خود را محک بزنیم وخود را اماده نماییم برای انکه انرا که خواهیم گرفت حق خود بدانیم و داشتن ان چیز برایمان حل شده باشد
گمگشتگی یوسف فیلم گمگشتگی بین ایمان و قطعیت از یک طرف و تردید و وسوسه از طرف دیگر است.کسی که ایمان دارد مضطربانه به این سو آن سو نمی نگرد و اگر موجودی و مخلوقی بر سر راهش سبز شود او را از مسیر خالق باز نمی دارد . یوسف اینگونه نیست علیرغم پیمانی که با خدا بسته در مسیر حرکتش هر موجود پر زرق و برقی او را از مسیر خالق باز می دارد. یوسف نماد انسان امروز است که همواره در طلب داشتن نداشتن هاست و فکر می کند داشتن آنچه ندارد او را عمیق تر می کند و زندگی اش را در سطحی بالاتر بنا می نهد. برای یوسف آنچه ندارد بینایی ست برای کسی دیگر ممکن است مدرکی تحصیلی باشد و برای دیگری خانه ای ویلایی و برای دیگری شغلی پر در آمد.اما بقول فروم داشتن بحثی متفاوت است از بودن
دکتر شریعتی در جایی می گوید که یک مرد را سه چیز به فساد ممکن است بکشاند زن بعنوان نماد لذت پول بعنوان نماد ثروت و مقام بعنوان نماد قدرت .یوسف در این محک کوتاه مدت در مسیر خود با دو عامل پول و زن برخورد می کند و در هر دو مورد نیز خود را از دست می دهد
فرار یوسف از گذشته خود که در سکانسهای فرار او از مرکز نابینایان و سوزاندن کتابها و نوارها و نرفتن و انصراف او از حضور در دانشگاه برای تدریس نمایان می شود از یک سو بیانگر زایش دوباره اوست و نشانگر تولد مجدد او می باشد و آماده شدن برای زندگی تازه و پوست انداختن خود که ماهیتا نمی تواند بد باشد .چرا که برای رفتن به زندگی جدید باید از زندگی گذشته خود فاصله بگیریم . کامو در افسانه سزیف می گوید" نابودکردن گذشته شرط آفرینش آینده است". اینکه بعد از بینا شدن یوسف نیاز به استقلال و متکی به نفس بودن را در خود حس می کند و بر نمی تابد از و همانند کودکی نگهداری کنند و برخورد مثل یک نابینا عزت نفس او را خراب می کند نشانه ای از تحول عمیق در شخصیت یوسف می باشد.نشانگر انست که او می خواهد متکی بر موجودیت خود حرکت نماید

آنچه جنبه منفی این تغییر به حساب می آید فرار یوسف از خود است .او نمی خواهد بپذیرد که گذشته ای اینگونه
داشته است و بجای رودر رو ایستادن با انچه بوده است وتماشای انچه بوده است از آن می گریزد و منکر ان می شود او نمی خواهد خود واقعی شدن را با حرکت از نقطه شروع نماید
دومین جنبه منفی در تغییر یوسف جهت توجه او بعدازپوست انداختن می باشد.توجهش به تجملات و ثروت در محل کار دایی و در کارگاه جواهر سازی که طلا در چشمش برق می زند و توجهش به دنیا و لذت که در گرایش یوسف به دختر دایی و زن نشسته در مترو نمایان می شود نشانگر تحولی مثبت و مترقی و رو به بالا نیست بلکه بیانگر خیزش او به سمت انحطاط اخلاقی می باشد
موضوع فیلم بید مجنون در تمام طول تاریخ همواره فکر بشر را مشغول به خود داشته است و مجیدی با انتخابی هوشمندانه به یکی از گرفتاریهای بشر در تمام طول تاریخ پرداخته است . فیلمی با این موضوعیت جذاب اگر کمی با طمانینه تر ساخته می شد و شتاب زدگی ان تعدیل می گشت می توانست به اثری ماندگارتر و جذابتر تبدیل شود
در ادامه برخی نکاتی که به نظرنگارنده در پرداخت فیلم بایستی موثرتر کارمی شد ذکر می شوند

1- فیلم در شناسایی و تنظیم ریتم دچار سر درگمی و آشفتگی ست . ریتم در واقع اساسی ترین عنصر هنرهایی مثل رقص و موسیقی و تئاتر می باشد(البته در تئاتر اعتقاد به تمپو وجود دارد که به نظر می رسد ان هم شکل تغییر یافته ای از ریتم می باشد). حتی برخی در معماری و عکاسی نیز به ریتم معتقدند.ریتم در تعریف تغییرات منظم و قابل سنجش عناصر گوناگون شاکله یک اثر هنر یست .شتابزدگی که قبلا هم ذکر شد باعث شده است که فیلم ریتمی منطقی نداشته باشد. سئوال این است که آیا ریتم و سرعت زندگی برای یک نابینا با ریتم و سرعت زندگی یک شخص بینا آن هم در شهری مثل تهران یکی ست.در واقع در یک تقسیم بندی بر اساس اتفاقات تعیین کننده ای که برای شخصیت اصلی فیلم رخ می دهد می توان گفت که یوسف 1 - ابتدا نابیناست 2 - بعد بینایی خود را بدست می آورد 3 - دوباره نابینا می شود. حال در بررسی ریتم فیلم می بینیم که در دوقسمت اول و دوم ریتم زندگی یوسف تغییر چندانی نمی کند و ضرباهنگ زندگی یوسف همان است که بود اما در قسمت سوم که یوسف دوباره نابینا می شود ریتم زندگی تند می شود . منطقی تر اینگونه بود که ریتم زندگی یوسف هنگام نا بینایی کند باشد بعد که بینا شد این ریتم تند شود که متناسب با تغییرات درونی یوسف بوده و دلیلی باشد برای سردرگمی وکشش یوسف به سمت زندگی روزمره و مدرن بعد دوباره پس از نابینایی یوسف ریتم زندگی کند شود که همین کند شدن مجددریتم زندگی برای یوسف می تواند عاملی باشد برای عصیان وی
2 – پرستویی خیلی خوب نشان می دهد که یک نابینا نقص نابینایی خود را با حس شنوایی خود جبران می کند . کج بودن سر نشانگر تلاش وی برای افزایش میدان شنوایی فرد نابیناست.اما بعد از بینا شدن به نظر می رسد یوسف بطور غیر معمولی شنوایی بسیار قوی خود را از دست می دهد . این درست است که وقتی فردی دوباره بینا می شود ترجیح می دهد که از حس بینایی خود استفاده ببرد اما اولا بر حسب عادت 38 ساله و دوما بر حسب ضرورت آشنایی وشناخت شرایط زندگی جدید استفاده از شنوایی قوی برای یوسف اجتناب ناپذیر می نماید.سئوال اینجاست که آیا یوسف که سالها با این آدمها زندگی کرده است و تنها راه شناخت این آدمها برایش صدای ایشان بوده است بعد از بازگشت از فرانسه و در منزل دایی چرا تا این حد با فامیل خود ناشناس است ؟ آیا بهتر منطقی تر نبود که از حس شنوایی خود سود می برد و حداقل حدس می زد که این مثلا زن دایی است.آیا واقعا کسی که در 8 سالگی نابینا شده و45 سال بین اقوام خود زندگی کرده مثل کسی ست که از کره ای دیگر به زمین آمده است
3 – آیا کسی که نابیناست و ناگهان خداوند قدرت بینایی به او می دهد همینقدر زوق و خوشحالی دارد که یوسف دارد.؟ بعد از بدست آوردن مجدد بینایی دریغ از یک لبخند شکر گزارانه . در واقع انتظار شکر گذاری از یوسف بدان جهت می رود که وی فردی مذهبی ست .حتی زوق زدگی را نیز نمی توان در رفتار یوسف دید.انچه از رفتار یوسف حس می شود نوعی ابهام است.گویی یوسف مبهوت و مقهور دنیای اطراف خود شده است که این وجه را پرستویی به خوبی نشان می دهد

4 – یوسف که نابیناست وبعداز درگیری با دایی رها شده است آنهم شب هنگام در مخروبه ای در شهری مثل تهران چگونه است که صبح درون حیاط منزل خود سر در می آورد؟ نباید فراموش کرد که منزل یوسف در منطقه درکه یکی از مناطق دامنه ای شمال شهر تهران است که هنوز کوچه هایی قدیمی و پر پیچ و خم دارد و فاصله اش با اتوبانهایی داخل شهر بسیار زیاد می باشد. جای تعجب است که چطور فاصله ای را که فرد بینا نمی تواند بدون وسیله نقلیه طی کند فرد نابینا بطور معجزه آسایی طی می کند.در تدوین ،انتظار انسجام بخشیدن به فیلم بایستی براورده شود که این ضعف به نوعی اثری را که کاملا در حیطه هنر رئالیسم جای می گیرد دچار دوپارگی نموده ودر واقع باور و اعتماد تماشاگر را به داستان می کاهد

5 – در بسیاری صحنه ها علیرغم تلاش بسیار پرستویی این نابینا بودن را تماشاچی حس نمی کند.به نظر می رسد یوسف ابتدا مانع را می بیند بعد سعی می کند حس نابینایی را منتقل نماید در واقع ناخودآگاه پرستویی درهمه صحنه ها از او یک قدم جلوتر است و عکس العملهایی را در او ایجاد می نماید که طبیعت یک فرد بیناست.در اولین صحنه در هتل در فرانسه که پای یوسف به تخت می خورد یوسف ابتدا کمی حالت نشستن روی تخت را بخود می گیرد بعد دست می زند و متوجه می شود که این تخت است یا در صحنه ای که یوسف دوباره نابینا می شود و در خیابان پس از اینکه دایی خود را میزند و براه می افتد تقریبا همه جا مشخص است که یوسف مانع را می بیندبعد کنش را انجام می دهد.مثلا در برخورد با ماشینهای سواری یوسف دستهای خود را پایین می گیرد تا مانع برخورد خود با ماشینها شود اما در برخورد با اتوبوس قرمز رنگ دستها هم قد یوسف بالا می آیند و بعد به سمت اتوبوس حرکت می کند و دستهایش مانع برخورد او با اتوبوس می شوند.تقریبا در همه صحنه ها این دست یوسف است که موانع را لمس می کند و هیچ جا نمی بینیم که او با تنه یا مثلا ساق پا به مانعی برخورد کند. این از مشکل پیش بینی حوادث بعدی در فیلمنامه ناشی می شود

6-پرستویی خیلی خوب ولع تماشا کردن را در رفتار یوسف نشان می دهد.ولع دیدن .گویی یوسف در پی انست که تمام کمبود 40 ساله را در چند روز جبران نماید و همه چیز را ببیند.اما این ولع و بلعیدن تصاویر اگر همراه با کمی سرخوشی از یک طرف و درونگرایی بعلت تغییر شرایط می شد برای تماشاگر قابل قبول تر می نمود
امیر حسین شفقی

Tuesday, February 06, 2007

فرهنگ بازاریابی رمز سلطه بر بازار


فرهنگ بازاريابى رمز سلطه بر بازار

اميرحسين شفقی

روزنامه شرق يكشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۴ - - ۷ اوت ۲۰۰۵



بر اساس تئورى نظم ناشناخته انسان ها در دنيايى پيچيده و پر از رويداد زندگى مى كنند كه مشخصه اصلى آن بى اطمينانى است. از
اصلى ترين ويژگى هاى اين دنيا تغييرات سريع و ابهام است و مديران نمى توانند هميشه از راه هاى معقول و منطقى رويدادهاى اطراف خود را اندازه گيرى و ارزشيابى و يا آنها را پيش بينى يا كنترل كنند. بر اساس اين تئورى البته اين تصادف و بى نظمى در مرزها و محدوده هاى مشخصى يا الگوهاى بزرگتر از نظم معينى برخوردارند
لینک مقاله توی روزنامه شرق هم هست