Monday, January 12, 2009

محرمانه ای در کار نیست

محرمانه ای در کار نیست


امیر شفقی
بانی فیلم تاریخ 12 دیماه هشتاد و هفت

موضوعی جذاب و کارگردانی کاربلد و تهیه کننده ای فهیم و بازیگرانی مناسب ، از مجموعه عواملی اند که می توانند اثری تلویزیونی را به کاری جذاب تبدیل نمایند . آنچه مجموعه غیرمحرمانه را قابل بررسی به لحاظ ساختاری نموده ، سابقه کارهای بیاد ماندنی مسعود رسام در مقام کارگردان است(با وجود بیماری و عدم حضور پیوسته بر سر صحنه کماکان نام وی را بعنوان کارگردان می بینیم ) که در کنار تهیه کننده ای مستعد به نام امیر پروین حسینی به ساخت مجموعه ای قابل تامل رسیده است .سریال غیرمحرمانه که مخاطب را دچار نوعی گیجی و سردرگمی نموده و به نگاهی پرسشگر و کنجکاو رسانده را مدتی ست روی آنتن شبکه پنجم سیما مشاهده می کنیم . سریالی که پیوستگی موضوعی خود را حفظ ننموده و این کشش که " خوب بعدش چی می شه " را از دست داده است
سریال غیر محرمانه اصول اولیه کارگردانی را داراست. دکوپاژ و میزانسن و نور و حرکت مناسب دوربین به لحاظ فنی تصاویری خوش رنگ خلق نموده اند . اما کار ، جذابیت دراماتیک لازم را ندارد و در دیالوگ و نوشتار ملاحت بایسته را دارا نمی باشد

البته پخش غیر مداوم ، ساعت پخش نامناسب و ممیزی زیاد نیز در این گسستگی بی تقصیر نبوده و وقتی مقدار زیادی از یک قسمت 42 دقیقه ای از دل کار در می آید ، حاصل ، اثری پیوسته نخواهد بود .در واقع همیشه انتظاری از هنرمندان شناخته شده وجود دارد و اگر قرار باشد اثری خلق شود که بعد با ممیزی و سانسور به کاری تکه پاره تبدیل شود چه بهتر که هنرمند ، خاطره خوش مردم را مخدوش ننموده و اجازه دهد تصویری مطبوع و گرم از او بجا ماند. در اصل بخشی از افت و خیز آثار هنرمندان ، ناشی از افراط و تفریط در سیاستگذاری های رسانه ملی است و دعواهای آزاردهنده ای در تلویزیون وجود دارد که انگیزه فیلم سازان را کم کرده و به اصطلاح به هنرمند برمی خورد و وی را بلاتکلیف می گذارد که فلان سکانس به کجا بر می خورده که دچار ممیزی می گردد . این روزها ظاهرا اگر سریالی سر فرصت ساخته شود بیشتر دچار ممیزی می شود ، به همین دلیل بسیاری این اواخر، ساخت برنامه های مناسبتی را که فرصتی برای ممیزی زیاد ندارند و در آخرین فرصت تحویل پخش می شوند ، ترجیح می دهند

اهمیت پرداختن به موضوعی که غیر محرمانه بدان می پردازد ، این روزها بسیار بالاست . ارتقاء فرهنگ ترافیک یعنی ارتقاء فرهنگ عمومی جامعه چون مثلا اگر عادت کردیم خط ممتد را در رانندگی رد کنیم ، خیلی از خط های قرمز عرفی و اجتماعی را هم به راحتی نادیده خواهیم گرفت و این مشی بعد از مدتی خود هنجار می شود و دیگر قبحی ندارد .با تغییر هنجارهای جامعه ، نسلی تربیت خواهیم کرد که به خلاف قانون عمل کردن اعتقاد دارد و آنرا رشادت می داند و تجربه کرده است که بعد از آن هم اتفاقی نخواهد افتاد .مثلا همین خلافهای کوچک رانندگی ممکن است فرد را دروغگو بار بیاورد و این بهانه که به خاطر ترافیک دیر رسیدم اینروزها تکه کلامی ست برای تمرین قانون گریزی . هنرمندان و روشنفکران ما از سالها پیش به دنبال گفتن حرفهای بزرگ و تغییر دنیا بوده اند ، اما پیامهای اثر گذار ، لزوما پیچیده نیستد و آنچه سازنده است و مشکلات را حل می کند ، همین آموزه های ساده اند

آموزش این روزها در دنیا به متدهای نوین و جدیدی رسیده و فرمهای کلاسیک ایجاد تغییر رفتار در مردم دوره اش سپری شده است .در رسانه ملی یا برنامه آموزشی ساخته نمی شود اگر ساخته می شود جذاب نیست ، اگر جذاب هم باشد ، طنز نیست و اگر برنامه ای آموزشی و طنز و جذاب هم باشد با گرفتار شدن به ممیزی های مختلف ، تکه پاره شده و اثر آموزشی اش کم می شود. راهنمایی و رانندگی برای بیان مطالبش شیوه ای مناسب انتخاب کرده و توانسته سریالی را که آموزشی ست از حالت فرمایشی درآورده و به یک شکل هدفمند اجتماعی تبدیل کند . با انتخاب طنز که یکی از بهترین روشهای آموزشی ست پیام به سلامت به مخاطب می رسد،چرا که طنز اگر حساب شده بوده و به بیانی فاخرپیوند بخورد ، در ذهن مخاطب رسوخ نموده و بهترین شکل بیان موضوعات آموزشی ست

با آموزش از طریق طنز فاخر ، به شعور مخاطب احترام گذاشته و به شخصیت وی توهین نمی شود بلکه عادات وی مورد هجوم و حمله قرار می گیرد وحداقل بد آموزی ندارد . بسیاری از سریالهایی که اخیرا پخش شده ، به ترویج بی احترامی به بزرگترها پرداخته و قبح زدایی از ارزشهای جامعه را در آنها می بینیم . بعد از مدتها دیدن طنزهای هر شبی که زحمت زیادی برای آنها کشیده نشده بود و بیشتر دارای فرمهای دیالوگی بودند تا تصویری ، حالا کاری را شاهدیم که ظرافتهای تصویری آنرا متمایز نموده و در عین حال کارکرد اجتماعی قابل لمسی دارد

ایده نوین جان دادن به خودرورا در این سریال شاهدیم که با اشاره ای ظریف ، به تقابل دنیای مدرن و پست مدرن نیز اشاره دارد.اگر چه جامعه ایرانی هنوز حتی به مرحله مدرنیسم نرسیده ، اما مشکلات زندگی مدرن را از قبیل ترافیک یدک می کشد .همین تناقض و تضاد سریال را از شرایط واقعی جامعه ایرانی دور کرده و به راحتی نمی توان با آن ارتباط برقرار کرد .ما دیگر حوصله تماشای سریالهایی را که به دعوای چند برادر بر ثر میراث می پردازد نداریم ، اما عادت به تماشای سریالهای غیر معمول را نیز در خود پرورش نداده ایم .در واقع در این سریال ، ابزارساخت دست انسان ، در برابر به هم ریختگی شهر به مقابله پرداخته ، نوعی عصیان ماشین در برابر انسان را شاهدیم .چنین عصیانی در دنیای غرب که سالها پیش با آثار چاپلین آشنا شده و آثار نویسندگانی مثل هربرت مارکوزه و کتابهایی مانند انسان تک ساحتی را خوانده ،غیر عادی نیست اما جامعه ما و مردم کوچه و بازار اساسا سابقه تاریخی حتی کوتاه مدتی نیز با این موضوعات ندارند

نباید از نظر دور داشت که در شرایط فعلی و با توجه به دولتی بودن تلویزیون ، وظیفه رسانه ملی نیز بیش از چیزی ست که باید باشد.جامعه به دلیل نداشتن اوقات فراغت مناسب از یک طرف و فشارزندگی ماشینی ، که ما بدان عادت نداشته ایم و بر ما تحمیل شده از طرف دیگر، بطور کلی دچار انقباضی ناخواسته است . برای پاسخگویی به نیازفراغت ، تفریج لازم را با تنوع بایسته نداریم و به نسبت تغییر شیوه زندگی و رشد جمعیت ، کتابخانه و استخر و قایقرانی و .. نساخته ایم . پوشش این نیاز نیز در تلویزیون ، عموما بر عهده ژانر طنز می باشد . اگر چه سایر ژانرهای هم اگرهمر اه با تحقیق و بررسی باشند بخشی از بار را به دوش می کشند ، اما طنز به دلایل متعدد خیلی قویتر و سریعتر این رسالت را انجام می دهد

البته تصویری که از طنز در ذهن ما شکل گرفته تصویری در خور نیست .تصویر و ذهنیت ما از طنز عموما آثاری ست که نورپردازی ، رنگ ، دکوپاژ و میزانسن ندارند و به نظر بیشتر آثاری رادیویی می آیند تا تصویری . بسیاری ازطنزهای تلویزیونی ما مبتنی بر کلام با پوشش تصویری اند و اساسا مبتنی بر دیالوگ می باشند که این آنچه باید نیست و این ضعف را در مقایسه با آثار طنز کلاسیک مانند کارهای چاپلین و دیگران می توان مشاهده نمود.دلیل این موضوع نیز پیشینه تاریخی طنز در ایران است که اصولا سیاه بازی و نمایشهای رو حوضی بوده اند و مبتنی بر متن اند .دلیل دیگر کارگردانهای موفق طنز تلویزیون می باشند که پیشینه ای رادیویی دارند . حتی مهران مدیری که تداوم ساخت برنامه های موفق اش از او چهره ای شاخص ساخته پیشینه ای رادیویی دارد. اما غیر محرمانه ، اگر چه کاملا موفق نبوده اما تلاش کرده طنزی سینمایی داشته باشد که دکوپاژ داشته و به عناصر تصویری در آن توجه ای ویژه مبذول گشته است

رسام اگر چه در ساخت بیشتر قسمتهای سریال حاضر نبوده و علی سبزواری بعنوان جانشین کارگردان بار کار را به دوش داشته به نظر اصول اولیه کارگردانی را خوب رعایت می کند و ساخت غریزی سریال را سر لوحه کارهای خود قرار داده و چون هیچ گاه دستیاری نکرده ، به شیوه های خود در خلق هنری رسیده است .در این سریال چون دوربین و بازیگران همیشه در حال حرکت اند ، بر عکس بسیاری از آثار طنزتلویزیون ، میزانسن های ترکیبی را که زنده بودن آثار را دو چندان کرده اند شاهدیم. در بسیاری از پلانها بجای کلام این تصاویراند که داستان را نقل می نمایند و با حرکت و تصویر قصه روایت می گردد و این دیدگاه میزانسنی در خور را رقم زده است .در واقع کارگردان با فکر کردن در مورد هر سکانس و مثلا اینکه چای چگونه آورده شود سعی می نماید قصه را روایت کند .در اینگونه مواقع حتی وقتی که بازیگر سناریو را می خواند و سر صحنه می آید با تلقی خاص کارگردان مواجه شده و بایستی خود را در اختیار وی قرار دهد تا تصویری دلخواه خلق شود .از نظر تقطیع و دکوپاژ هم تفاوتهایی را با سایر آثار طنز شاهدیم که آب و رنگ و زیبایی خاصی دارد .شاخصه سینما اساسا دکوپازاست ،این یعنی کارگردان لحظات را انتخاب می کند و به بیننده می گوید که حالا چه چیز را باید ببیند و چه را بشنود و چه چیز را نباید . در بسیاری از آثار طنز چون تصاویردو دوربینه و سه دوربینه و واحد سیاری ضبط می شوند تقطیع لازم را شاهد نیستیم . بازیگرهای طنز نیز معمولا در پلانهای دوشات و چند شات اند ، به همین دلیل باید در بازی هایشان اغراق نمایند تا دیده شوند و با شلوغ کاری ، خود را مطرح نمایند . در این آشفته بازار هر کس کار خود را می کند و کارگردانی به مفهوم کارشناسی وجود ندارد و نوعی مسابقه بین بازیگرها ، برای بیشتر دیده شدن را می بینیم

تیتراژ غیر محرمانه بسیار زیبا و خاص می باشد و کمتر در این سالها اینگونه کار را شاهد بوده ایم .ساخت تیتراژی با زمینه ذهنی پیوند اجزا خودرو با وظایف عوامل ساخت سریال ایده ای قابل توجه می باشد .نشستن نام کارگردان روی فرمان و گریم روی آینه و موزیک روی ضبط صوت و ... پیوندی بین خودرو و عوامل ایجاد نموده است

در این سریال یوسف تیموری برای اولین بار در نقش اول دیده می شود و جسارت در انتخاب هنرپیشه هایی که تا به حال نقش اول نداشته اند و میدان دادن برای جهش به کسانی که استعداد و توان لازم را دارند را نیز می توان دید.بازی تیموری با بدن انعطاف پذیرش نشانگر ویژگی های نسل وی است و منفعت طلبی و فرصت طلبی و سر به هوایی و بی مبالاتی و خنده های عصبی و ریاکاری را در بازی وی می توان به خوبی مشاهده کرد.استفاده متفاوت و دادن چهره ای جدید به سعید پیردوست و بازی روان سحرولدبیگی و ابراهیم زارع در نقش کودک از دیگر نقاط قوت سریال محسوب می گردد

انتخاب فریبا نادری هم انتخابی مناسب برای نقش شیدا بوده است .فرم صورت مناسب وی برای نمایش نقش دختری از این نسل ، عالی ست .نسلی که متکی بر موجودیت خود عمل می کند و نوعی یک دندگی دخترانه را ، که ویژگی نسل وی است ، به خوبی نمایش می دهد . پرخاشگری ، جنگجویی ، هدفمندی ، خودنمایی ، اعتماد بنفس ، اراده و عصبیت ناشی از احساس استقلال ، در بازی نادری به خوبی قابل مشاهده اند . با همین ویژگی هاست که دختری که از شهرستان آمده ، می تواند تنها در خانه ای بزرگ زندگی کند و این تصویر زن امروز جامعه ماست. نوعی فمینیست ایرانی که نتیجه آن در جامعه غربی به ظهور نسلی مدعی منتهی شده ، که از باورهای سنتی و عرفی گذشته اند بدون آنکه چیز مشخصی را جایگزین آن کرده باشند

موخره

در یک نگاه کلی این سریال می تواند شروعی باشد در تلویزیون برای طنز مبتنی بر حرکت . سریالهای قبلی طنز ، مانند آثار خود رسام و مدیری و دیگران ، همه گی لوکیشنی بوده اند یا اگر تک لوکیشنی نبوده اند تمام داستان در دو سه لوکیشن اتفاق می افتاده ، که ریتم حرکتی نداشته و مثلا صحنه های تعقیب و گریز نداشتیم .از این منظر هم غیر محرمانه منحصر به فرد است . تعقیب و گریزهای غیر محرمانه جنس طنز آنرا تغییر داده و هیجان ایجاد می کند.در واقع اینجا دوربین تبدیل شده به موجودی که ریتم حرکتی هم دارد و چون سوژه متحرک است و ذاتش مبتنی بر حرکت است و داستان بر اساس ماشینی ست که ذاتا متحرک است با آثار قبلی ساخته شده تفاوت دارد.