Wednesday, August 06, 2014

یک قطره دریا

بخشی از مقاله یک قطره دریا ، امیر شفقی ، هفته نامه سلامت 29/آبان/89

نازنینم ، مرگ را زندگی کردن و مردن را زیستن ، اندیشه را تیز و قاطع می کند . بایستی به مرگ پرداخت و با مرگ زندگی کرد تا بعد بتوان با زندگی زندگی کرد . اگر مرگ را زندگی کنی و با اندیشه مرگ بزیی و هر دم احتمالش را بدهی و هر لحظه را آخرین لحظه بدانی و مرگ را مطالعه نمایی و مرگ را تصور نمایی و مرگ را تصویر نمایی و مرگ را بنویسی و مرگ را بخوانی و مرگ را حس نمایی و مرگ را تمرین نمایی و مرگ را نزدیک بدانی ، دیگر در زندگی از هیچ چیز نخواهی ترسید و عمیق خواهی بود و از بالا خواهی دید زندگی را . اگر از مرگ نترسی دیگر چیزی نمی ماند که نتوانی بدست آوری و این نخستین وظیفه یک مرد است که درد را تحقیر کند .
کسی که از مردن می ترسد ، از جایش تکان نمی خورد و از پیش مرده است . مگر می شود آدم از مردن بترسد و خوب زندگی کند ، مگر می شود آدم از مردن بترسد و به اهداف بلند خود برسد ، مگر می شود آدم از مردن بترسد و تحمل کند تمام فشارها و مصائب قهرمانی را و مگر می شود آدم از مردن بترسد و از مردم نترسد . اگر از مرگ بهراسی ، هر که قدرتی دارد و ابزاری در دست ، می تواند مرعوبت نماید و بنده اش شوی و تو را به غالب خود درآورده و رنگ دنیای خود را به دنیایت بزند . اگر از مرگ بهراسی ، نمی توانی به فردیت برسی و خودت باشی و خودت را دوست بداری و عزت نفس و اعتماد به نفس داشته باشی و آدمیت را در خود تقویت نمایی و صفات عالی ، مثل عشق و احترام و تواضع را درون خود پرورش دهی .
این تصور که من از فردا برای همیشه اینجا نخواهم بود و زندگی و دنیا ، راه خود را بدون من ادامه خواهند داد و این اتاق برای همیشه حضور مرا ، برای هیچ لحظه ای نخواهد فهمید و این صندلی و میز و کاغذ هیچگاه بعد از آن ، که شاید ساعتی دیگر باشد و شاید روزی دیگر ، مرا لمس نخواهند کرد و ریتم زندگی بدون من ادامه خواهد یافت و هستی با توقف زندگی ام ، بدون خللی کار خود را ادامه داده و همه چیز بدون من ادامه خواهد یافت ، حسی از تعلیق درونم می پرورد نازنینم.