بهروز وثوقی ،یک جامعه و بازیگرش
بهروز وثوقي؛ يك جامعه و بازيگرش امیر شفقی روزنامه شهروند پنجشنبه ۹ فروردِن ۱۳۸۶ ، 29مارس ۲۰۰۷ هر اثر هنري، جغرافياي زمان خود را دارد و بايستي در بستر آن جغرافيا تحليل شود و هر هنرمندي نيز با توجه به زماني كه زندگي كرده و ارزشهاي دوره خود، بايستي مورد توجه و ارزيابي قرار گيرد. حضور بهروز وثوقي در تورنتو، بهانه اي ست براي نوشتن در مورد دوره اي تاريخي كه او در ايران كار كرد و در مورد شرايط اجتماعي آن زمان و شيوه بازيگري و تكنيكي وي و فيلمهايي كه بازي كرده است. در مورد آن دوره نوشتن و فكر كردن هنوز اهميت قابل توجهي دارد، چرا كه پس از گذشت چهار دهه، جامعه ايراني كماكان به شدت متاثر از آن برهه است و بسياري از ساختارهاي فرهنگي آن، تفاوت چنداني نكرده اند از وجهي ديگر، به نظر مي رسد بعضي آدمها، چنان در حرفه شان كار مي كنند، كه حضورشان را و اثرشان را براي هميشه در آن زمينه و بر تاريخ زمينه اي كه كار كرده اند، تحميل مي كنند و گاهي حتي نقش شان از حيطه حرفه اي كه كار كرده اند هم، فراتر مي رود و بر كل جامعه اثر مي گذارد؛ طوري كه حتي رقبا و دشمنانشان هم نمي توانند منكر اثر و نفوذشان شوند و بهروز وثوقي كه براي نسل خود بهروز است و براي نسل من نيز، در زمينه بازيگري، چنين نقشي دارد. اين حضور به قدري پر رنگ بوده كه سينماي ايران، چاره اي جز پذيرش او به عنوان يكي از شاخص ترين بازيگران تاريخ خود نداشته است. چنان كه هنوز پس از گذشت سه دهه از عدم حضورش در سينماي ايران، در فهرستي كه براي بازيگران مطرح از سوي كارشناسان سينما تهيه مي شود، در صدر قرار دارد دوره تاريخي كه وثوقي كارنامه خود را نوشت بهروز وثوقي زماني كارنامه بازيگري خود را نوشت كه در تاريخ معاصر ايران، از اهميت ويژه اي برخوردار است. در يك نگاه كلي، دهه 30 شمسي دهه كودتاست و دهه 40 ، دهه فاصله بين كودتا و انقلاب است و دهه 50 ، دهه انقلاب است. دهه 30 جامعه تحت اثر كودتاست و در واقع بعد از اتفاق 28 مرداد، به دليل حضور و تثبيت خفقان، فضاي جامعه سنگين است و اين سنگيني همه جا حس مي شود، به همين خاطردر اين دوره اتفاق خاصي را شاهد نيستيم اما دهه چهل پيچيدگي هاي خاص خود را دارد. از نظر روانشناسي در اين دهه، مردم از كودتا فاصله گرفته اند و راحتتر حرف مي زنند و روحيه شان ترميم شده است. نسلي نو از هنرمندان نيز از راه رسيده است كه شايد از كودتا و آسيبهاي جدي اش مصون مانده و مي تواند جسورانه تر خلق نمايد. از بعد جامعه شناسي نيز ساختار جامعه در مسير دگرگوني ست و مثلا اصلاحات ارضي، كه در جهت تغيير ساختار جامعه از نظام ارباب رعيتي و فئوداليسم به نظام بورژوازي رخ داده، نوعي سردرگمي براي همه ايجاد كرده است از اتفاقهاي اثر گذار اين دهه در حوزه فرهنگ نيز مي توان به ترجمه كتاب "بشر چيست" سارتر توسط مصطفي رحيمي در سال 44 اشاره كرد. اين كتاب كه به تبيين انديشه هاي وي مي پردازد و اگزيستانسياليسم را تشريح و ترويج مي كند، اثر زيادي گذاشته و در تفكر روشنفكران آن زمان تبلور يافته است. از وجه مذهبي نيز در سال 47 است كه مكاني مثل حسينيه ارشاد فعاليتهايش جدي مي شود و به اعتقاد بسياري نظريه هاي تئوريك و ايدئولوژك يك انقلاب در آن پايه ريزي مي شود سالهاي نيمه دوم دهه چهل، بجز آنكه براي جامعه سالهاي مهمي تلقي مي شوند، براي سينما نيز سالهايي تعيين كننده اند. در سالهاي 47 و 48 است كه فيلمهايي مانند قيصر و گاو ساخته مي شوند و كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان كه كارگردانهايي مثل عباس كيارستمي و امير نادري كار خود را از آن شروع كرده اند، در سال 47 بنيان نهاده شده است. در واقع بعد از سالهاي 48 و 47 گويي جامعه همانند گويي غلتان، حركت به سمت انقلا ب 57 را آغاز مي كند و هر روز بر شتاب آن مي افزايد در كنار تمام اتفاقهاي آن سالها و امتداد خفقان كودتا، اتفاق ديگري كه به نظر مي رسد اثر گذاربوده است در خلق قهرمانهاي جديد سينمايي، با ويژگي هايي كه قيصر نماد و پيشرو آن است، مرگ مشكوك قهرمانهاي واقعي مردم است. اين مرگها جامعه را براي پذيرش قهرماني سينمايي، كه در بيشتر فيلمها نقششان را بهروز وثوقي بازي كرده است، آماده مي كند تختي 37 ساله كه بين مردم كوچه و بازار نماد افتادگي و پهلواني بود و از محبوبيت قابل توجهي برخوردار بود در سال 46 در هتل آتلانتيك، صمد بهرنگي 30ساله، كه معلمي ساده بود اما با قلم تند و تيزش چنان بروكراسي موجود را به ريشخند مي گرفت و در مجموعه مقالاتي كه دارد، روشنفكرهاي بي عمل را به تكه گوشتهاي مرده تشبيه مي كند و در كتاب ماهي سياه كوچولو به ترويج عمل گرايي مي پردازد، در سال 47 در رود ارس و جلال آل احمد 46 ساله كه كتاب غربزدگي اش تا آن زمان چند بار تجديد چاپ شده بود و حرفش كه بايستي به خود بازگرديم خريدار داشت در سال 48، كشته مي شوند و يا فوت مي كنند و اين مرگهاي مشكوك، جامعه را براي پذيرش قهرماني نمادين، كه اميدش تنها به خودش است و به نوعي تفكر ايندويژاليسم رسيده كه به قول سارتر عمل مي كند، بدون آنكه اميدي داشته باشد آماده مي كند. اين افراد، به فاصله يك سال از هم فوت مي كنند و همه جوانمرگ مي شوند و در هر مورد نيز انگشت تقصير به سمت حكومت است برداشت مردم اين بود كه اين افراد شاخص، توسط حكومت وقت كشته شده اند. باور به اين نخبه كشي اثر خود را داشته است، چه حكومت در اين مرگها دخالت كرده باشد چه نكرده باشد."آقا تختي را خودكشي كردند " ورد زبان مردم كوچه و بازار بود و دهان به دهان مي گشت كه غلامرضاي پهلوان را غلامرضاي پهلوي كشته است. در مرگ صمد هم اصرار فراهتي به غرق شدن صمد و گواهي اسد بهرنگي، بر اينكه وي شنا نمي دانسته كارساز نيست و مرگ جلال هم در قشر روشن فكر همين اثر را دارد. تصور چنين زمزمه هايي بين مردم كوچه و بازار، تشنگي جامعه براي خلق قهرماني نو را مي تواند نشان دهد به عبارت ديگر جامعه از اين مرگها بغض در گلو دارد و گويي مظلوميت و محبوبيت اين قهرمانها و بعد فقدانشان، به صورت غده اي زير پوستي، جمع شده و تنها نياز به نشتري دارد كه بيرون بزند و خود را نشان دهد. ناخودآگاه جامعه در برخوردي عكس العملي، نياز به قهرماني را حس مي كند كه اگر مورد ظلم قرار گرفت به دستگاه حكومتي و پليس اعتماد نكند. پليسي كه از فرط فربه گي، رمقي براي حركت ندارد و سركار استوار فيلمهاي صمد، نماد آن است. كيميايي كه نه پيشينه اي براي از دست دادن دارد و نه اثرات كودتا، به لحاظ سني، محافظه كارش كرده است، اين قهرمان را خلق مي كند. فيلم قيصر ساخته مي شود و قهرمانش حجب و فروتني تختي را ندارد و اگر كسي سيلي به گوشش بزند، به قول خود قيصر، با سيلي پاسخش را مي دهد در فرهنگ شفاهي كشتي نقل است كه در سالهاي دور، افسري با يونيفرم نظامي به همراه همسرش وارد اتوبوسي مي شوند. كسي براي اينكه همسر افسر بنشيند از جا بلند نمي شود. افسر مورد نظر كه سخت آمده است برايش اين موضوع، تصميم مي گيرد زهره چشمي از جماعت بگيرد. نگاه مي كند و به نظرش جواني كه سرش پايين است و سخت در فكر خود غوطه ور است را مناسب عرض اندام مي يابد. سيلي محكمي مي نوازد در گوش مرد جوان، كه تو خجالت نمي كشي بلند نمي شوي همسر من بنشيند.جوان پر يال و كوپال كه تازه گويي متوجه حضور افسر و همسرش شده، بلند مي شود و عذرخواهي مي كند و جايش را به آنها مي دهد. بعد كه جوان از اتوبوس پياده مي شود و مي رود مردم به افسرگستاخ مي گويند مي داني كسي كه بر گوشش نواختي غلامرضا تختي بود كه چنين فروتنانه نجابت به خرج داد و هيچ نگفت. همين تختي در سال 46 به طرز مشكوكي فوت مي كند واثر خود را مي گذارد و گويي ناخودآگاه جامعه دريافته است بايستي سيلي را با سيلي پاسخ گفت نه با فروتني و در اين ميانه بازي وثوقي در قيصرنقطه عطفي مي شود براي سينماي ايران از دختر لر، نخستين فيلم ناطقي كه توسط مرحوم سپنتا در سال 1312 ساخته شد، سي وپنج سال طول كشيد تا سينما به عنوان هنري اثر گذار و در خدمت مردم، مورد توجه نخبه گان جامعه قرار بگيرد. سينماي آن سالها، هم متاثر بوده است از فضاي حاكم بر جامعه و هم اثر گذار بوده بر روند تحولات اجتماعي و سياسي گويي بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 و تبعيد دكتر مصدق، سينما با علي بي غم ها، به عنوان مخدر براي جامعه عمل مي كند و مفري مي شود براي فرار از خفقان موجود. البته در همين سينماي تخديري هم كه سخت تحت اثر كودتا بوده، فيلمهاي متفاوتي كار مي شده است و طيف كارگردانهاي روشنفكر مانند ابراهيم گلستان كارهاي درخوري ارائه ميكرده اند، اما اين كارها جوابگوي نياز جامعه نيست؛ نه بين روشنفكران و نه بين مردم عادي و در اين زمان، طيف جديدي ازهنرمندان از راه مي رسند كه در پي در انداختن طرحي نو هستند. در همين سالهاست كه سينماي ايران پوست مي اندارد و تبديل به هنري مي شود كه صرفا سرگرم كننده و تنها مسكن نيست كه قشر كارگر را براي ساعاتي از زندگي روزمره دور كند و نقش آرام بخش را داشته باشد سينما ابزاري ارزشمند مي شود براي انتقال دغدغه هاي روشنفكرانه و اعتراض به استحمار منفعت طلبانه. سينما از فلسفه هنر براي سرگرمي فاصله مي گيرد و تبديل مي شود به هنر براي بالا بردن سطح آگاهي و اينجاست كه وثوقي هم، با هوش سرشار و ديد خوبي كه دارد و تغييرات را مي بيند، گويي مي خواهد ازغالب آن نقش هاي فيلم فارسي بيرون بيايد و ظرفيت بالاي بازيگري خود را به رخ بكشد و با بازيگري در نقشهاي معترض، به كمك كارگردانهاي جوان مي آيد و مسير سينماي ايران را تغيير مي دهد. وي نه تنها نقش قيصر را قبول مي كند بلكه به ساخته شدن فيلم هم كمك مي كند و در واقع، كيميايي را وثوقي به عباس شباويز معرفي مي كند و بعدها هم با روابط خوبي كه داشته ، مانع از توقيف بسياري از فيلمهاي خوب آن زمان مي شود و اين، سر آغازي ست براي سينماي ايران و به طور كلي نقطه عطفي ست براي هنر بازيگري و سكوي پرتابي بلند براي بهروز وثوقي سينماي ايران و بازيگري قبل از اين سالها ، با حضور محمد علي فردين شناخته شد، اما حضور بهروز وثوقي اين هنر را به بلوغ رساند و به عنوان هنري و ابزاري كارآمد به جامعه و روشنفكران معرفي كرد اين سالها در دنيا هم سالهاي هيجان آوري ست. چند سالي از انقلاب كوبا گذشته است و در آمريكاي لاتين شاهد مبارزات چريكي سرسختانه اي هستيم و كاسترو و چه گوارا كه نماد و قهرمان مردم دنيا شده بودند، تب فعاليتهاي چريكي را در دنيا همه گير كرده اند و عملگرايي را سرلوحه كارهاي خود قرار داداه اند و به مبارزات مسلحانه روي آورده اند.اين فعاليتهاي چريكي، مورد تاييد آن دسته از روشنفكران غربي، كه نفوذ زيادي بر روند روشنفكري در جهان سوم داشته اند هم بوده است و به طور مثال سارتر، كتاب جنگ شكر خود را بر همين مبنا مي نويسد؛ يا كمكش به يك گروه مبارز الجزايري براي جابجا كردن مواد منفجره، از همين رويكرد مي آيد جامعه ايراني نيز خوب يا بد و متاثر از فضاي جهاني، نياز به قهرماني عملگرا و سلاح به دست دارد. در اين شرايط سناريوي قيصر خلق مي شود و اين قهرمان براي اولين بار ظهور مي يابد و سلاحش، بومي شده و چاقوي ضامن دار اوست، كه با بازي باورپذير وثوقي سر آغازي مي شود براي روند و موج نوي فيلمهاي ايراني. مي گويم خوب يا بد، چرا كه اعتقاد دارم اگر روشنفكران آن زمان، در همه زمينه ها، به جاي برخوردي احساسي و تحت تاثير فعاليتهاي چريكي آمريكاي لاتين قرار گرفتن، مثلا از فرهنگ استوار اروپايي يا ژاپني الگوبرداري مي كردند، يا از مبارزه منفي هندي الهام مي گرفتند، شايد از نظر فرهنگي شرايط بهتري براي مردم ايران رقم مي خورد. مثلا در قيصر، به جاي خلق قهرماني چاقو بدست ، وكيلي زبردست خلق مي شد، كه با شخصيت محكم خود الگويي از رفتار متفكرانه و محكم ارائه مي كرد. قيصر با شخصيت پردازي حاضر، مي تواند بي تفاوت بماند و برگردد آبادان و ماشين بگيرد، مي تواند به دعا و نفرين و عجز و مويه و لابه و دعا متوسل شود و خصم را به خدا واگذار نمايد، مي تواند همه چيز را به پليسي واگذار كند كه اضافه وزن دارد و يا خود دست به كار شود. قيصر انتخاب آخر را كه از همه اجرايي تر و مقرون به نتيجه تر است را برمي گزيند در واقع هيچ كس با اينكه قهرمان داستان نبايستي ظلمي كه بر خانواده اش شده است را برتابد و تحمل كند مخالف نيست، حتي هيچ كس با اينكه قيصر به تنهايي و متكي بر موجوديت خود بايستي كارش را پيش ببرد مخالف نيست، تنها مسئله، سلاحي ست كه او به كار مي برد، كه رواج دهنده خشونت و هرج و مرج و قانون گريزي ست و هنوز هم اين مشكل را در جامعه ايراني شاهديم. در هر صورت تب آمريكاي لاتين و فعاليتهاي چريكي در آن سالها چنان بالاست، كه حتي شخصيتي مثل دكتر شريعتي، كه فرهنگي ست و فرنگ رفته و تحصيل كرده سوربن، از ديدن فيلم به وجد مي آيد و خواستار ملاقات با كارگردان جوان فيلم قيصر مي شود. اگر چه اين ملاقات هرگز صورت نمي گيرد. البته بايد يادآور شد كه همه اينها، چيزي از ارزشهاي بازيگري و تكنيكي وثوقي كم نمي كند كه او نقش قيصر را با ويژگي هايي كه بدان داده شده بود، به بهترين وجه ممكن ايفا نمود. بهروز وثوقي تنها ناقل پيام است نه خالق پيام تكنيك بازيگري بازي وثوقي از نظر تكنيكي برجستگي هاي غير قابل انكاري دارد. وي روي نقطه قوتهاي خود تاكيد داشته و با شناخت دقيق توانايي خود و امكانات خود، نقشهايي را كه بيشترين تقاضا را در جامعه داشته اند، با هوشمندي انتخاب كرده و بهترين فرصتها را براي عرضه استعداد خود فراهم نموده است. از بازيهاي وثوقي اينگونه بر مي آيد كه وي در ايفاي نقش تمركز بالايي دارد. گويي در لحظه، هيچ چيز ديگري در دنيا وجود ندارد و با تمركزي كه عادت ثانويه او شده است، تمام قواي ذهني و روحي خود را به سمت موضوع و نقشي كه بازي مي كند هدايت مي كند و اين حالت رواني را تا زماني كه نياز باشد حفظ مي كند. وي داراي حافظه احساسي بسيار قوي نيز هست وبه همين خاطر گويي نسبت به تمام مظاهر زندگي حساس است. هميشه و به اندازه كافي مايه و ابزار براي خلق شخصيتهاي مورد نظرش را در چنته احساسي خود دارد و به موقع از آنها بهره مي گيرد مشخصا او از نظر حسي، وقايع اطراف خود را به خوبي و با دقت و با جزئيات ثبت مي كند و بعد هنگام بازي در نقشهاي مختلف و به مقتضاي شخصيت بازي، از آنها سود مي برد. وثوقي بدون ترديد مشاهده كننده قهاري ست؛ مشاهده گري بسيار قوي از حركات و رفتارانساني. تعريف مشاهده در هنر بازيگري با مشاهده در زندگي عادي متفاوت است و هنرپيشه ها بايستي مشاهده كننده هايي حرفه اي باشند و وثوقي اينگونه است. قدرت خوبي در ديدن دقيق رفتار انساني دارد و حساس است نسبت به حركات انسانهاي اطرافش و مسلما تفاوت رفتارها را خيلي خوب مي بيند و مي تواند تشريح كند و بعد اين توان را به عنوان بازيگر دارد، كه جزئيات را به رفتار خود تبديل نموده و به تماشاگر بقبولاند در وجهي ديگر به خوبي ريتم مورد نظر كارگردان را در مي يابد و هنر خود را به تناسب پيش مي برد. ريتم به معني تغييرات منظم و قابل سنجش عناصر يك هنر است كه در واقع شاهزاده تمام هنرهاست و در بازيگري از اركان اصلي اين هنر مي باشد. مثال دقيق اين مورد در كارهاي وثوقي فيلم كندوست. در شخصيت سازي هم، كه پايان وجوه مشترك آدمهاست، وثوقي استاد است و از شخصيت فردي گول تا پهلواني سنتي و معتادي از دست رفته را به خوبي پرورش مي دهد در نهايت اينكه وثوقي به خوبي مي داند چگونه اعضاي بدنش را كنترل نمايد وكي و چگونه از آنها استفاده نمايد. گويي اختيار تك تك عضلاتش را در دست دارد. توانايي راه رفتن و نشستن و حرف زدن به اشكال مختلف را در فيلمهاي مختلف مي توانيم ببينيم. نمونه عالي از توانايي در بازي با عضلات صورت را در فيلم خاك مي بينيم وثوقي حتي در نقشهاي مشابه هم متفاوت ظاهر مي شود. فيزيك بدني مناسب، نوع حركت اعضا و عضله هاي مختلف بدن، بازي كردن با عضلات صورت در فيلمهاي مختلف، كاملا متفاوت است و به تناوب و براي هر نقش راه رفتن خود، نوع خنده و گريه و ابراز خشم و نفرت و بسياري از واكنشهاي طبيعي خود را تغيير مي هد به عنوان مثال او در نقش قيصر با هوشياري و دقت از اغراق در باز گذاشتن دستها خودداري مي كند تا يادآور راه رفتن قهرمانهاي فيلمهاي جاهلي نباشد. بازي در صحنه هاي حمام نيز كنترل شده است. وي در اين پلان ها با نگاههايي جستجوگر در پي كار خود است اما، تا حدي اينكار را پي مي گيرد كه توجه سايرين را جلب نكند. فرم صورت وثوقي در تمام مدت فيلم با توان مناسب او در بازي كردن با عضلات صورت تصميم و اراده را به نمايش مي گذارد. در پلان خروج از حمام، نگاههاي مضطرب او تشويش و نگراني را نشان مي دهند چرا كه او قاتل نيست و آدم كشتن برايش عادت نيست. وقتي كه از معشوق و نامزدش حرف مي زند تن صدايش كاملا تغيير مي كند و احساس و گرما در آن موج مي زند. بازي درخشان وثوقي در هنگام شنيدن خبر فوت مادرش در فيلم هم بسيار زيباست . وقتي خبر فوت برادر و خواهر را مي شنود دستي كه به صورت مي كشد و دويدن بعد از آن و حالات چهره ، حس ناباوري و شوكه شدن را منتقل مي كند. ولي وقتي خبر فوت مادر را مي شنود گويي خبر ، غيره منتظره نبوده ولي بسيار جان كاه تر است. دستي كه محكم به پيشاني مي زند و حالت چهره، بسيار گيرا و واقعي ست و از دست دادن مادر او را از پاي در مي آورد. او مي داند براي بيشتر مردم مرگ مادر سخت تر از هر چيز ديگري ست. وثوقي مي داند كه چگونه وقتي خبر فوت برادر و خواهر جوان را مي شنود عكس العملش با وقتي خبر مرگ مادر را مي شنود بايستي فرق داشته باشد در تمام طول فيلم طوقي اما جور ديگري ظاهر مي شود. بي تابي و بي مبالاتي و سر به هوايي و در عين حال دلهره و تشويش و دل نگراني را در سراسر فيلم در بازي او مي بينيم. مثلا راز و نيازش در امامزاده با آنچه در راز و نياز قيصر مي بينيم كاملا متفاوت است و اينجا شيطنت جواني و دعا را در مي آميزد، اما در قيصر، راز و نياز كاملا جدي و مردانه است وثوقي در فيلمهايش استادانه در تلفيق حس عمل مي كند. در فيلم رضا موتوري و در صحنه هاي حضور در خانه اشرافي احساس غريبگي با فضاي خانواده اشرافي و شادي ناشي از فرصت به دست آمده را كامل منتقل مي كند. يا در نقش نويسنده اتو كشيده، در بخش اول فيلم رضا موتوري، خشكي رفتار روشنفكر عصا قورت داده را با مايه هاي طنز به زيبايي در مي آميزد در فيلم داش آكل هم، در سرتاسر فيلم دو حس را توامان ارائه مي كند، حس عشق را و جوانمردي را . مهارت در به كارگيري ابزار زورخانه در پلان حضور در زورخانه در داش آكل نشان مي دهد كه وي براي آموختن اين حركات وقت گذاشته و تمرين كرده است. يا وقتي در بلوچ در حين جشنهاي دوهزار و پانصدساله در شهر حركت مي كند در تلقيق و ارائه همزمان دو حس ناآشنايي با محيط و غربت بسيار مطلوب عمل مي كند در فيلم دشنه لكنت زبان و بازيگوشي وبي خيالي و ساده لوحي و با زندگي كنار آمدن را همراه با هم دارد و شخصيتي ملموس خلق مي كند. در فيلم تنگسيرهم در بخش اول فيلم، در نمايش حس كم رويي و مظلوميت، با شانه هاي افتاده و سر به گريبان، عالي ست وقتي كه در فيلم خاك در پلاني كه در خاكش كرده اند تنها مي تواند از عضلات صورتش براي القاي حس استفاده كند ، با نگاههاي مصمم، دردمندي را با خستگي ناشي از مبارزه در هم مي آميزد و حس مورد نظر را منتقل مي كند. يا در پلاني كه صالح از راه مي رسد و مي بيند كه برادرش مسيب را كشته اند فرياد، خشم، عجز، مويه، فغان و دستپاچگي و اضطراب، به يكباره در بازي وثوقي متجلي مي شوند و در هم مي پيچند و حسي غريب و تلخ و جانكاه، اما روشن و ملموس مي آفرينند. وي در اين صحنه به قدري اثرگذار بازي مي كند كه محمود دولت آبادي كه فيلم از روي كتاب "آوسنه بابا سبحان" او ساخته شده در حين تماشاي اين صحنه ها منقلب شده و از هوش مي رود اما درخشان ترين نمره بازيگري براي وثوقي در گوزنها رقم مي خورد. در اين فيلم اليناسيون و از خود بيگانگي نماد عيني تري به خود گرفته و حركت به سمت خود شدن براي همه ملموس شده است. اعتياد ملموس ترين و عيني ترين و فيزيكي ترين نوع از خود بيگانگي ست و از آن حركت كردن به سمت خويشتن خويش نه تنها تلاشي رواني را مي طلبد بلكه تغيير جسمي را نيز طلب مي كند. اين نقش و چالش، يكي از زيباترين بازيها را براي وثوقي و جامعه بازيگري ايران به ارمغان مي آورد. بازي بي نظير وثوقي هنگام اولين مواجهه با دوست قديمي خود كه از ديدن وي هم تعجب كرده هم شرم دارد همراه صداي لرزانش و نگاهش كه شوق دارد به ياد ماندني ست. بزرگترين خصيصه اي كه افراد معتاد دارند كرختي و خمودگي آنهاست و وثوقي براي اينكه نقش را باور پذير كند هيچ گاه اين كرختي را از نقش جدا نمي كند و در عين حال در ارائه اندازه كرختي نيز اعتدال را رعايت مي كند. تلخ مي خندد و التهاب همراه با بي حالي را در سرتاسر فيلم حفظ مي كند. رفتار ترحم بر انگيزي كه سيد در مواجهه با عباس دارد، براي اينكه به ازاي نيمي از حقوقش اجازه دهد سيلي به گوشش بزند جلوي فاطي و حالت تصنعي بعد از آن، نه چيزي كم دارد و نه چيزي اضافه. يا صحنه مشت زدن او به ديوار كه تلاش وي را همراه با رخوت به نمايش مي گذارد تلاشي ناموفق براي بازگشت به خود را به نمايش مي گذارد. در اين فيلم هيچ حركت اضافي نمي بينيم. او دقيق حس مورد نظر را درون خود خلق مي كند و آن را به نمايش مي گذارد در سوته دلان هم همه چيز به اندازه است. حمق و گولي مجيد همانقدر است كه بايد باشد و هيچ گاه به شكلك درآوردن نزديك نمي شود. لحن حرف زدن و عشق مجيد از او يكي از ماندگارترين نقشهاي تاريخ سينما را به جا مي گذارد. ذوق كودكانه پس از ازدواج يا شوكه شدن و از دست رفتن، پس از اينكه متوجه مي شود همسرش چه كاره بوده، درست به اندازه ايست كه از مجيد گول انتظار مي رود. برخوردش با زن بليط فروش هم به ياد ماندني ست. وقتي مي فهمد زن فلج است تغيير حس و چهره اش از تعجب و حيرت به غم در او به نحوي ست كه حس عقب ماندگي را نيز در او از بين نمي برد و تبديل به ادا در آوردن نمي شود دركندو هم بازي متناسبي ارائه مي نمايد. در سراسر فيلم مي خواهد حس بودن و توانستن را القا نمايد و در حركت از نتوانستن تا توانستن مسير را خوب ترسيم مي كند. تقسيم انرژي به صورت منطقي و تداوم حس رفتن و همگامي مناسب با فيلم نامه، نشان مي دهد كه وثوقي ريتم را به درستي مي شناسد و به كار مي گيرد موخره سينما و بازيگري وثوقي فراز و نشيبهاي بسياري را پشت سر نهاده است.او ستاره اي نيست كه تنها به خاطر زيبايي چهره، هنرپيشه اي معروف شده باشد. حركتش براي تبديل شدن به ستاره، از پله هاي اوليه هنر بوده است و مسيري طولاني را طي كرده تا به چيزي كه درخورش بوده رسيده است. در مسير هنر، مانند طفلي نوپا، شروع كرده، كه در نهايت با تلاش و سعي و خطا، به بلوغ تكنيكي و رواني رسيده است و همين ارزش كارش را دوچندان مي كند. اميدواريم زماني شاهد نوشتن كتابي تكنيكي از اين هنرپيشه صاحب سبك باشيم، كه راه گشايي تكنيكي و رواني باشد، براي نوجويان اين هنر لینک مقاله در روزنامه شهروند http://www.shahrvand.com/Default.asp?IS=1119&Content=NW&CD=CM&NID=26#26 لینک مقاله در سایت گویا http://news.gooya.eu/culture/archives/058505.php لینک مقاله در سایت انتخاب http://www.tik.ir/display/?ID=39882&page=1 لینک مقاله در ایرانیان انگلستان http://www.iranianuk.com/article.php?id=9861 سایر سایتهایی که به مقاله لینک داده اند /http://ghalamusb.wordpress.com |
<< Home