Sunday, April 24, 2011

جدایی نادر از سیمین - برشی بی قضاوت از زندگی

برشی بی قضاوت از زندگی

امیر شفقی

سوم اردیبهشت ماه 90 روزنامه بانی فیلم

فرهادی ، سلولی فیلم می سازد و می داند هر فیلمی از صدها یاخته تشکیل شده که در نهایت شاکله اثر را می سازند . برای او ، در مقام نویسنده و کارگردان ، هر دیالوگی و هر پلانی و هر جزئی در صحنه ، به مثابه سلولی ست که بایستی در خدمت کلیت فیلم قرار گیرد . سینما برای او ابزاری ست برای بیان تحلیل ها و دیدگاههای روانشناسی اش . این ابزار چنان برای او جدی ست که این شائبه را ایجاد می کند که او در زندگی عادی نیز همه چیز را بصورت قاب و تصویر سینما دنبال می نماید . او بعنوان کارگردان ، روابط بین هنرپیشه ها را به راحتی و به خوبی اداره می نماید و گاهی کاراکترها را به جان هم انداخته و در جایی دیگر به هم نزدیک می نماید. در انتخاب نام نیز فرهادی به دنبال اسمهای پر طمطراق و خاص ، که مخاطب مجبور باشد به آنها فکر کرده و به دنبال رابطه ای پنهانی ، بین فیلم و نام فیلم بگردد ، نیست و نام فیلمهایش را راحت برمی گزیند . در دو فیلم آخرش نامها به قدری ساده بوده اند که در نخستین برخورد نوعی تعجب را در مخاطب باقی می گذارند . مگر "درباره الی" یا " جدایی نادر از سیمین " می توانند نام فیلم باشند ؟ اما این نامها به خوبی جا افتاده اند ، چون به شکلی انکار ناپذیر و به شیوه ای ساده ، تمام مفهوم فیلم ها را درون خود داشته و بار معنایی خاص خود را دارا می باشند.

شاکله اصلی فیلم

فیلم برشی بی قضاوت از مقطعی از زندگی زن و شوهری است که دختری نوجوان دارند و دچار بحران مضاعف می شوند. در واقع خانواده درگیر جدایی زوج جوان است که به ناگه ماجرایی بیرونی رخ می دهد . اما برعکس فیلمهای کلیشه ای که وجود بحران خارجی باعث نزدیکی زوجین شده و پیوند آنها را ترمیم می نماید در این فیلم بحران ، دوری عاطفی زوج جوان را قطعی کرده و فاصله آنها را بیش از پیش می کند . حتی مرگ پدر نادر (سیاه پوش بودن نادر در آخرین پلان به نظر می رسد به خاطر مرگ پدرش است ) نیز نمی تواند قضایا را فیصله دهد . برای نادر ، پدرش تنها بهانه ای بوده است برای پنهان کردن فاصله عاطفی اش با سیمین سرپوش گذاردن بر آن . این موضوع بیانگر واقعیت جدایی عاطفی نادر و سیمین است . در مفهوم "جدایی نادر از سیمین" بیش از آنکه جدایی قانونی زوجین نهفته باشد ، به جدایی روحی و روانی و عاطفی ایشان اشاره می گردد . با توجه به دیالوگهای رایج در جامعه و بخصوص فیلمها و سریالهایی که در این سالها ساخته می شوند ، وقتی بحث از جدایی می شود همه همواره وجه قانونی و ظاهری جدایی به ذهن شان خطور می نماید . اما در این فیلم موضوع اساسا جدایی و طلاق عاطفی ست . در طول فیلم نیز مواقعی هست که کارگردان تماشاگر را جا گذاشته و برخلاف کلیشه های شکل گرفته در ذهن ، عمل می نماید . مثلا در پلانی که معلم ترمه ( خانم قهرایی ) در خانه نادر حضور می یاد و از نادر می پرسد که "خانمتون خوبه" برای مخاطب عام این تصور ایجاد می شود که باز موضوع خیانت است و رقابت دو زن و تصاحب خانه توسط زنی بیرونی . اما فرهادی به راحتی از کنار این تله های عامیانه گذشته و نشان می دهد دقیقتر و باهوش تر از آن است که خود را گرفتار کلیشه کند .

ویژگی اصلی کاراکتر نادر ، که خسته طراحی شده ، در نوع لباسی که به تن می کند ، اصلاح نامرتب صورتش و سنگینی نگاهش مشخص است . گویی ناخودآگاهش به دنبال جدایی ست . شاید به همین دلیل نام فیلم "جدایی سیمین از نادر" نیست . دیگران هم بی میلی و بی رغبتی نادر را حس می کنند . مثلا مادر سیمین در مواجهه با نادر می گوید که "می خوای زنت رو طلاق بدی" . در صورتی که می داند سیمین درخواست رسمی طلاق داده است. همه می دانند خارج رفتن تنها بهانه است و سیمین بیش از هر چیز بدنبال اطمینان از خواستن نادر است . خسته گی در چهره سیمین نیز مانند نادر نمایان است ، اما او بجای جدایی بدنبال تاییدی برای زندگی خود می باشد . گویی می خواهد پیوندش با نادر را دوباره به محک آزمایش بگذارد . نیاز واقعی او تنها پیوند مجدد عاطفی ست ، که در نهایت از آن محروم می ماند. می توان به ظرافت فیلمنامه در تبرئه کردن تمام شخصیتهای زن داستان نیز اشاره داشت . علاقه پدر نادر به سیمین و اینکه در طول فیلم حتی یک بار نام نادر را ذکر نمی کند اما به کرات از سیمین نام می برد ، بیانگر راحتی و خوب بودن سیمین است . یا وقتی مثلا در محل کلاس سیمین ، راضیه آمده و شک خود را با وی در میان می گذارد ، سیمین با قطعیت می گوید که "شوهر من چه گناهی کرده ." همین جمله کافی ست تا منویات درونی سیمین برملا شده ، وی تبرئه گشته و نیاز واقعی اش ، که توجه نادر است ، مشخص گردد.

کانون اصلی فیلم در طبقه متوسط رو به بالای جامعه رخ می دهد که با طبقه ای پایین تر ، دچار تقابل می شوند و حین رخ دادن این تقابل ، دوگانگی های درونی خودشان نیز آشکار می گردد . طبقه روشنفکری که ویژگی ها و برخوردهای خاص خود را دارا می باشند . فرهادی که استاد جزئیات است با چند پلان و جمله ، تمام پیام خود را در مورد طبقه اجتماعی شخصیتهای خود بیان می دارد و با چند اشاره به سادگی پرده از طبقه اجتماعی خانواده ای که فیلم در آن رخ می دهد برمی دارد . شجریان گوش دادن ، پیانو داشتن ، سیگار کشیدن سیمین ، معلم زبان بودن سیمین ، کارمند بانک بودن نادر و وجود دیش ماهواره در بالکن خانه نادر و در خانه مادر سیمین نمایانگر طبقه اجتماعی آنهاست .اینها نشانگر طبقه متوسطی ست که روشنفکر بوده یا پز روشنفکری دارند و از نظر درآمدی در سطحی متوسط قرار دارند و درگیر مسائل مخصوص خود می باشند . پشیمان شدن نادر از نشان دادن بدن عریان پدرش در پزشکی قانونی ، که گویی بی احترامی به پیرمرد محسوب می شود ، برخواسته از نوع تربیت و خواستگاه اجتماعی اوست . از نوع موسیقی که پدر نادر گوش می دهد و شیوه لباس پوشیدنش ، که گویی از دوره جوانی برایش عادت شده و حالا نیز دیگران آنرا رعایت می کنند و علاقه و عادتش به روزنامه خواندن ، چنین برمی آید که او نیز در دوره خود از قشر تحصیلکرده و روشنفکر بوده است .

در این فیلم نیز مانند "درباره الی" به خوبی تضاد ارزشها را در طبقه متوسط جامعه می توان مشاهده کرد. اتفاقا این تضاد بین کسانی که ظاهر موجه تری دارند قابل مشاهده تر است . نادر به بهانه نگرانی از عقوبت کارش ، در دادگاه دروغ می گوید و علی رغم آنکه می داند کارش درست نیست خلاف واقع را در دادگاه بیان داشته و دخترش را نیز در موقعیت دروغگویی قرار می دهد .همانند "درباره الی" که کاراکترهای بزرگسال فیلم مستقیما به بچه ها دروغگویی را می آموختند ، تا به نامزد الی دروغ بگویند ، اینجا نیز کاراکتر بزرگسال فیلم مستقیما دروغگویی را به نسل بعد منتقل می کند . تنها با این تفاوت که در اینجا ترمه در موقعیت دروغگویی رها می شود و بصورت عملی می آموزد که برای فرار از عقوبت و مشکل ، چگونه می توان به دروغ متوسل شد. او که دروغگویی برایش عادت نشده ، وقتی می فهمد پدرش ( علی رغم تمام شعارهای زبانی و پزهای روشنفکرانه ) در مورد دانستن حاملگی راضیه دروغ گفته ، باورش نشده و صادقانه از پدرش می پرسد که آیا دروغ گفته است ؟ اتفاقا نادر تنها در برابر ترمه است که همواره لو می رود . چون اولا ترمه صداقت کودکانه اش را حفظ کرده و در ثانی یک مرد هرگز نمی تواند آنگونه که در جامعه عمل می کند ، در خانه چهره واقعی اش را پنهان کند . اما برای سیمین که در جامعه بوده و عادت به دروغ شنیدن دارد ، دروغ نادر تعجبی نداشته ، به راحتی از کنارش می گذرد. راضیه نیز که دارای کاراکتری مذهبی و معتقد است از این تضاد درونی بی نصیب نمانده و از آن رنج می برد.هنگامی که بدون خبر شوهر به سرکاری آنگونه می رود ، با اعتقادات بنیادین خود در تقابل است . وقتی از نادر می خواهد که این پنهانکاری را او نیز نشان داده و به شوهرش نگوید که او اینجا کار می کرده ، به این واقعیت می رسیم که مشکل دروغگویی و تزویر همانند ریسمانی نامرئی همه را درگیر به خود و با خود کرده است . گویی قانونی نانوشته در عرف جامعه وجود دارد که می توان برای فرار از مشکلات دروغ گفت و دیگران هم این واقعیت را پذیرفته اند .همه در جرم دروغگویی یکدیگر شریکند و در نهایت این تار عنکبوتی ، ترمه ی نوجوان را درگیر نموده ، او را نیز دروغگو کرده ، ویروس را به او منتقل کرده و او را به جمع جامعه پیوند می دهد .

راضیه که برای هر موضوع مشکوکی از مرجع تقلید خود سوال می نماید به راحتی در مواجهه با مشکلات دروغ می گوید ، تا جایی که اصل موضوع را نیز پنهان کرده و به کسی نمی گوید که تصادف کرده است. به شوهرش دروغ می گوید ، به زن همسایه نادر در مورد بردن آشغالها دروغ می گوید ، به قاضی دروغ می گوید و از همه بدتر به خود دروغ می گوید .اما در آخرین لحظه فرهادی او را ، همانند سیمین ، تبرئه کرده با زمینه ذهنی ترس و نگرانی از عقوبت قضیه و دلواپسی برای دختر خود ، حقایق را برملا می کند .( برعکس کاراکتر سپیده در فیلم درباره الی که اتفاقا در آخرین لحظه برای نجات خود به دروغ متوسل می شود)

بازی و شخصیت پردازی

در این فیلم ، بازی های قابل توجهی را می توان مشاهده کرد . بازی یکدست و محکم و مسلط لیلا حاتمی از همان نخستین پلان خودنمایی کرده ، غرور و تسلط و آرامش ظاهری طبقه متوسط روشنفکر را می توان در سیمین مشاهده کرد. وی که چهره ای آرام ارائه می نماید از حرکات صورت خود نیز به موقع بهره می برد . مثلا حرکت چشم سیمین بعد از اینکه راضیه در خانه خود به او شکایت می کند که چرا به آنجا رفته اند ، ظرافت خاص خود را دارا ست. یا بازی همراه با دلشوره و درماندگی ساره بیات بیاد ماندنی ست . بعد از اتهام دزدی از طرف نادر به راضیه ، انقباض عضلات صورت بیات به خوبی اضطراب ناگهانی را در او نمایش داده و گویی دلش فرو می ریزد . یا هنگامی که در خانه خود به سیمین شکایت می کند که "چرا آمدید مگر نگفته بودم نیایید". خشم و ناامیدی و نگرانی از آینده ، به خوبی در بازی اش نمایان است .

پیمان معادی نیز بازی دو وجهی دارد . در عین آنکه تند حرف زده و کمتر ملاحظه دیگران را کرده و سریع به قطعیت رسیده و بی توجه به دیگران است ، آرامشی قطعی در رفتار خود به نمایش می گذارد . همین بی توجهی به حس و حال دیگران است که باعث می شود علیرغم قولی که به ترمه داده ، نتواند از سیمین بخواهد که به خانه بازگردد . در پلانی که برای ماموران انتظامی توضیح می دهد که اساسا راضیه نمی توانسته روی پله مورد نظر افتاده باشد ، زوق ناشی از کشف چیزی که می تواند او را تبرئه نماید به خوبی در بازی اش نمایان است .

کاراکتر شوهر راضیه نیز به خوبی طراحی شده است . زدن خود در حالت عصبانیت ، شکستن شیشه ماشین نادر ، فحاشی به خود و دیگران و تندخویی ، نشانه هایی از ویژگی های این طبقه اجتماعی ست ، بخصوص وقتی که گرفتاری مالی داشته باشند.طبقه ای که احساس می کنند نمی توانند حرفشان را بزنند و بایستی حتما با فریاد و جوش زدن حق خود را بگیرند . او که به دلیل مشکلات مالی دچار احساس تبعیض شده و بار نوعی تحقیر اجتماعی را به دوش می کشد با گفتن این جمله که "والا ما هم آدمیم" سعی می کند این حس تحقیر را از بین ببرد. وی با حرفهایی که می زند و نوع برخوردی که دارد مسئله اش بیشتر فاصله طبقاتی اش با نادر است . آنچه او را تحت فشاز قرار داده همین فاصله می باشد . گویی عمری تحقیر شده ، کسی حرفش را نفهمیده و عادت کرده برای اینکه حرفش را بشنوند به شدت به خود فشار آورد . شوهر راضیه از طبقه اجتماعی ست که با اندک حقوق ریالی سر می کنند و از هیچ پشتوانه و حمایت اجتماعی برخوردار نیستند . ذهن او که به دلیل مشکلات مالی گره خورده است به دنبال راه حلی موقتی یا دائمی برای خلاصی از این وضعیت است .

فیلمنامه

نخستین نقطه عطف فیلمنامه زمانی ست که نادر وارد خانه می شود و پدرش را بسته به تخت و افتاده از آن می بیند . دومین نقطه عطف فیلمنامه نیز زمانی ست که راضیه به شک خود اعتراف می کند .بعد از نقطه عطف اول ، نویسنده چنان جهتی به فیلمنامه می دهد که به نمایش کشمکش و درگیری درونی و بیرونی کاراکترها پرداخته می شود . گویی زندگی عادی همه کاراکترها ، جریان و جهت مشخص خود را دارد و همه درگیر گرفتاری های خود می باشند . بعد اتفاقی در نقطه عطف اول فیلمنامه می افتد که زندگی تمام کاراکترها را تغییر داده و از وضعیت عادی خارج می نماید . مدتی آدمهای قصه را درگیر خود کرده ، بخود مشغول داشته و ریتم عادی زندگی را بر هم می زند اما در نقطه عطف دوم فیلمنامه همه چیز دوباره تنظیم گشته و به حالت اولیه خود بازمیگردد. زندگی روند سابق خود را پی می گیرد و اتفاقها همانگونه که باید می افتند . برعکس "درباره الی" که بین عطف اول و دوم ریتمی کند را شاهد بودیم ، اینجا ریتم کلی کار چندان تغییر نمی کند . زندگی طبق میل و نبض خود به ادامه ، راه می پیماید . تنها کمی آشفتگی و به هم ریختگی در مسیر پیش می آید . بعد همه به وضعیت سابق خود بازمی گردند. صمدی گرفتار طلبکارهایش می ماند و نادر در دلسردی ها و گسستگی های عاطفی خود غرق می شود و ترمه و سیمین به راه خود می روند . حرکت دوربین نیز این آشفتگی را دامن می زند . با این نوع تصویر برداری ، تماشاگر حس نمی کند بین دوربین و محیط فاصله ای وجود دارد و گویی تماشاگر در محیط حاضر است و خود بخشی از ماجراست و چیزی فیلمبرداری نمی شود بلکه قضایا تنها دنبال می شوند . فقدان موزیک متن نیز به این حال و هوا کمک می کند .

تعلیق آخر فیلم هم برای تماشاگر جزئی نگر ، قابل تحلیل است . در واقع فرهادی خود قبلا در یک پلان خاص و با گفتن یک جمله مشخص ، نظر خود را اعلام کرده است . وقتی سیمین اذعان می دارد که دخترشان به امید جدا نشدن سیمین و نادر نزد نادر مانده است ، دیالوگ قبلی نادر را که گفته بود ترمه با من راحتتر است خنثی می نماید . در پلانی که سیمین و نادر دعوا کرده اند نیز دخترک تصمیم می گیرد دفتر و کتاب خود را برداشته و به همراه مادر برود ، که این از نزدیکی و هماهنگی استراتژیک مادر و دختر و در عین حال ناامیدی آنها از نادر پرده بر می دارد . اساسا نوع رابطه ترمه با پدر و مادرش به دقت تنظیم شده است . در ارتباط ترمه و سیمین نوعی پیوند و توافق زنانه را می توان مشاهده کرد ، اما رابطه ترمه و پدرش همراه با احترم و اعتماد و فاصله می باشد.